گذشتهی ساده:
figured outشکل سوم:
figured outسومشخص مفرد:
figures outوجه وصفی حال:
figuring outفهمیدن، یافتن، سر در آوردن، پیدا کردن
Can you help me figure out where I left my keys?
آیا میتوانید به من کمک کنید تا بفهمم کلیدهایم را کجا گذاشتهام؟
I need to figure out how to solve this math problem.
من باید سر در بیاورم که چگونه این مسئلهی ریاضی را حل کنم.
حل کردن، حلوفصل کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She was able to figure out the puzzle in record time.
او توانست این معما را در زمان رکوردی حل کند.
We need to figure out this issue before it gets worse.
ما باید این مشکل را قبلاز بدتر شدن، حلوفصل کنیم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «figure out» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/figure-out