فهمیدن، ملتفت شدن، دریافتن، درک کردن، تفاهم داشتن، اطلاع داشتن، برداشت داشتن، نتیجه گرفتن، استنتاج داشتن، مستتر بودن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to understand a question
پرسشی را درک کردن
I understand German but cannot speak it well.
من آلمانی را میفهمم؛ ولی نمیتوانم آن را خوب صحبت کنم.
She did not understand my meaning.
منظور مرا نفهمید.
Khosrov's behavior is hard to understand.
درک رفتار خسرو دشوار است.
I can't understand why he came in the first place.
نمیفهمم اصلاً چرا آمد.
We need someone who understands children.
ما به کسی نیاز داریم که بچهها را درک کند.
We liked him better when we came to understand him better.
وقتی با او آشناتر شدیم، بیشتر از او خوشمان آمد.
We understand that he is coming back next week.
برداشت ما چنین است که او هفتهی آینده برخواهد گشت.
Am I to understand that your refusal is final?
آیا باید چنین بپندارم که جواب رد شما نهایی است؟
He was understood to be in favor of the project.
چنین بهنظر میرسد که با طرح موافق است.
Ali is, I understand, no longer here.
تا آنجایی که میدانم علی دیگر اینجا نیست.
Husbands and wives ought to understand each other.
زن و شوهر باید با همدیگر تفاهم داشته باشند.
The phrase "to be married" is commonly understood after the word "engaged".
عبارت «قرار است ازدواج بکنند»، معمولاً در واژهی «نامزد» مستتر است.
I was given to understand that he was not well liked.
به من حالی کردند که خیلی از او خوششان نمیآید.
حالی کردن یا شدن، فهماندن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «understand» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/understand