آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۳۰ آبان ۱۴۰۴

    Know

    noʊ nəʊ

    گذشته‌ی ساده:

    knew

    شکل سوم:

    known

    سوم‌شخص مفرد:

    knows

    وجه وصفی حال:

    knowing

    معنی know | جمله با know

    verb - intransitive verb - transitive A1

    دانستن، اطلاع داشتن، آگاه بودن

    I didn't know about his death.

    از فوت او بی‌خبر بودم.

    He knows the answer to any question.

    او پاسخ هر پرسشی را می‌داند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    He knows that everyone loves him.

    او می‌داند که همه دوستش دارند.

    Let me know of your arrival.

    ورود خود را به من اطلاع بده.

    How did you know?

    از کجا فهمیدی؟

    the importance of knowing oneself

    اهمیت خودشناسی

    You are old enough to know better!

    سن تو آن‌قدر هست که بدانی!

    I know his address.

    من نشانی او را بلدم.

    You know best what should be done.

    خودت بهتر می‌دانی که چه کار باید کرد.

    You will know the truth and the truth shall save you.

    شما حقیقت را درخواهید یافت و حقیقت شما را رستگار خواهد کرد.

    He is a little too lazy; you know what I mean?

    یک کمی تنبله؛ منظورم را می‌فهمی؟

    verb - transitive A1

    دانستن، اطلاع داشتن (هنگام پرسیدن اطلاعات استفاده می‌شود)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی فوق متوسط

    مشاهده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری

    Do you know the way?

    راه را بلدی؟

    Do you know how to open this lock?

    بلدی این قفل را باز کنی؟

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Do you know my name?

    اسم مرا میدانی؟

    verb - intransitive verb - transitive A2

    مطمئن بودن، یقین داشتن، اطمینان داشتن

    Do you know whether the tickets have been booked?

    آیا مطمئن هستی که بلیط‌ها رزرو شده‌اند؟

    Sara knows that he will arrive on time.

    سارا یقین دارد که او به موقع خواهد رسید.

    verb - transitive B1

    آشنا بودن، شناخت داشتن، تجربه داشتن

    I don't know any of the neighbors.

    با هیچکدام از همسایه‌ها آشنا نیستم.

    I knew your father well.

    پدر شما را خوب می‌شناختم.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    I won't dance with a man I don't know.

    با مردی که نمی‌شناسم، نمی‌رقصم.

    She has known both pleasure and pain.

    او هم لذت چشیده است هم درد.

    verb - intransitive verb - transitive B1

    آگاه بودن، بلد بودن، شناخت داشتن، وارد بودن (در موضوعی خاص)

    Experts who know better laughed at this project.

    کارشناسانی که بیشتر آگاهی دارند به این طرح خندیدند.

    He knows a lot about history.

    او در زمینه‌ی تاریخ، شناخت زیادی دارد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    to know the multiplication table

    جدول ضرب را بلد بودن

    verb - transitive A2

    بلد بودن، تسلط داشتن (به زبانی خاص)

    He knows five languages.

    او به پنج زبان تسلط دارد.

    He knows English well enough to work abroad.

    او به‌اندازه‌ی کافی انگلیسی بلد است تا بتواند در خارج کار کند.

    verb - transitive

    شناختن، تشخیص دادن، به‌خاطر آوردن

    I knew her immediately by her voice.

    من او را بلافاصله از صدایش تشخیص دادم.

    He knew the painting as soon as he saw it.

    او نقاشی را به‌محض دیدن شناخت.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    I don't know his face.

    قیافه‌ی او را به‌ یاد نمی‌آورم.

    to know the difference between two things

    تفاوت دو چیز را تشخیص دادن

    to know right from wrong

    درست را از غلط تمییز دادن

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد know

    1. verb understand information
      Synonyms:
      understand comprehend grasp realize perceive recognize apprehend fathom see learn notice experience discern distinguish differentiate ken appreciate cognize have knowledge of be informed have information be acquainted feel certain have get the idea undergo be versed be read be schooled be learned be conversant in keep up on be cognizant have down pat be master of on top of prize apperceive
      Antonyms:
      misunderstand misinterpret
    1. verb be familiar with
      Synonyms:
      experience feel see taste undergo be acquainted with associate identify have dealings with get acquainted be friends with fraternize savor sustain
      Antonyms:
      forget be ignorant

    Collocations

    i'm damned if i know

    به خدا نمی‌دانم، لعنت برمن اگر بدانم، اصلاً روحم خبر ندارد

    know best

    از همه آگاه‌تر بودن یا بهتر بلد بودن

    know better

    بیشتر آگاه بودن

    know only by name

    فقط به‌اسم شناختن

    know right from wrong

    عمل خوب را از عمل بد تشخیص دادن، خوبی و بدی را از هم باز شناختن

    Collocations بیشتر

    know the feeling

    احساس کسی رو درک کردن/فهمیدن

    Idioms

    as far as i know

    تا آنجایی‌که من می‌دانم.

    تا آنجایی که من می‌دانم

    heaven knows! (or god knows!)

    خدا می‌داند!

    how am i to know?

    از کجا بدانم؟، من چه می‌دانم؟

    in the know

    (عامیانه) محرم اسرار، آگاه به امور محرمانه

    not know (someone) from adam

    اصلاً نشناختن

    Idioms بیشتر

    not that i know (of)

    من که خبر ندارم، من بی‌اطلاعم

    you know!

    (عامیانه) می‌دونی!/ ببین!

    you know what i mean

    (عامیانه) منظورم را می‌فهمی/ می‌دونی چی‌ می‌خوام بگم

    know the score

    (محاوره) اوضاع دست (کسی) بودن، از همه‌چیز خبر داشتن

    not know someone from adam

    اصلاً نشناختن، اصلاً به جا نیاوردن

    know something backward(s)

    خوب بلد بودن، از بر بودن

    feel (or know) something in your bones

    از ته دل احساس کردن، احساس ژرفی نسبت به چیزی داشتن

    know which side your bread is buttered on

    ارباب خود را شناختن، راه و چاه را بلد بودن

    better the devil you know than the devil you don't

    آدم بدجنس آشنا از آدم بدجنس غریبه بهتر است

    let someone know

    (به کسی) اطلاع دادن، اعلام کردن، خبر دادن

    know one's own mind

    (افکار و امیال) خود را شناختن، آگاهانه انجام دادن

    never let your left hand know what your right hand is doing

    هرگز نگذار دست چپت از کارهای دست راستت سردربیاورد، نگذار دیگران به کارهای تو واقف شوند

    know next to nothing

    تقریباً هیچ ندانستن

    (be) old enough to know better

    دارای سنی که عقل بیشتری را ایجاب می‌کند

    know one's place

    پا را از گلیم خود بیرون نگذاشتن، حد خود را شناختن

    know the ropes

    (عامیانه) راه و چاه را بلد بودن، به رموز کار آشنا بودن

    know your onions

    اطلاعات زیادی داشتن (در مورد یک موضوع خاص)

    لغات هم‌خانواده know

    • noun
      knowledge
    • adjective
      knowing, knowledgeable, known
    • verb - transitive
      know
    • adverb
      knowingly, knowledgeably

    سوال‌های رایج know

    گذشته‌ی ساده know چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده know در زبان انگلیسی knew است.

    شکل سوم know چی میشه؟

    شکل سوم know در زبان انگلیسی known است.

    وجه وصفی حال know چی میشه؟

    وجه وصفی حال know در زبان انگلیسی knowing است.

    سوم‌شخص مفرد know چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد know در زبان انگلیسی knows است.

    ارجاع به لغت know

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «know» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/know

    لغات نزدیک know

    • - knotty pine
    • - knout
    • - know
    • - know best
    • - know better
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    paddle tennis sphygmomanometer motor home newsletter invoice wetsuit three sheets to the wind job hunting apply alumna antibody food poisoning for example for real for sure جهت‌دهی آنفلوانزا ماهی هامور سپور ماهی کفشک ماهی باراکودا ماهی آمبرجک ماهی سرخ‌طبل ماهی لوتی قفس ابطال باطله باطل کردن بطالت واجد شرایط
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.