دانستن، اطلاع داشتن، آگاه بودن
I didn't know about his death.
از فوت او بیخبر بودم.
He knows the answer to any question.
او پاسخ هر پرسشی را میداند.
He knows that everyone loves him.
او میداند که همه دوستش دارند.
Let me know of your arrival.
ورود خود را به من اطلاع بده.
How did you know?
از کجا فهمیدی؟
the importance of knowing oneself
اهمیت خودشناسی
You are old enough to know better!
سن تو آنقدر هست که بدانی!
I know his address.
من نشانی او را بلدم.
You know best what should be done.
خودت بهتر میدانی که چه کار باید کرد.
You will know the truth and the truth shall save you.
شما حقیقت را درخواهید یافت و حقیقت شما را رستگار خواهد کرد.
He is a little too lazy; you know what I mean?
یک کمی تنبله؛ منظورم را میفهمی؟
دانستن، اطلاع داشتن (هنگام پرسیدن اطلاعات استفاده میشود)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کاربردی فوق متوسط
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Do you know the way?
راه را بلدی؟
Do you know how to open this lock?
بلدی این قفل را باز کنی؟
Do you know my name?
اسم مرا میدانی؟
مطمئن بودن، یقین داشتن، اطمینان داشتن
Do you know whether the tickets have been booked?
آیا مطمئن هستی که بلیطها رزرو شدهاند؟
Sara knows that he will arrive on time.
سارا یقین دارد که او به موقع خواهد رسید.
آشنا بودن، شناخت داشتن، تجربه داشتن
I don't know any of the neighbors.
با هیچکدام از همسایهها آشنا نیستم.
I knew your father well.
پدر شما را خوب میشناختم.
I won't dance with a man I don't know.
با مردی که نمیشناسم، نمیرقصم.
She has known both pleasure and pain.
او هم لذت چشیده است هم درد.
آگاه بودن، بلد بودن، شناخت داشتن، وارد بودن (در موضوعی خاص)
Experts who know better laughed at this project.
کارشناسانی که بیشتر آگاهی دارند به این طرح خندیدند.
He knows a lot about history.
او در زمینهی تاریخ، شناخت زیادی دارد.
to know the multiplication table
جدول ضرب را بلد بودن
بلد بودن، تسلط داشتن (به زبانی خاص)
He knows five languages.
او به پنج زبان تسلط دارد.
He knows English well enough to work abroad.
او بهاندازهی کافی انگلیسی بلد است تا بتواند در خارج کار کند.
شناختن، تشخیص دادن، بهخاطر آوردن
I knew her immediately by her voice.
من او را بلافاصله از صدایش تشخیص دادم.
He knew the painting as soon as he saw it.
او نقاشی را بهمحض دیدن شناخت.
I don't know his face.
قیافهی او را به یاد نمیآورم.
to know the difference between two things
تفاوت دو چیز را تشخیص دادن
to know right from wrong
درست را از غلط تمییز دادن
به خدا نمیدانم، لعنت برمن اگر بدانم، اصلاً روحم خبر ندارد
از همه آگاهتر بودن یا بهتر بلد بودن
بیشتر آگاه بودن
فقط بهاسم شناختن
عمل خوب را از عمل بد تشخیص دادن، خوبی و بدی را از هم باز شناختن
احساس کسی رو درک کردن/فهمیدن
خدا میداند!
از کجا بدانم؟، من چه میدانم؟
(عامیانه) محرم اسرار، آگاه به امور محرمانه
اصلاً نشناختن
من که خبر ندارم، من بیاطلاعم
(عامیانه) میدونی!/ ببین!
(عامیانه) منظورم را میفهمی/ میدونی چی میخوام بگم
(محاوره) اوضاع دست (کسی) بودن، از همهچیز خبر داشتن
اصلاً نشناختن، اصلاً به جا نیاوردن
خوب بلد بودن، از بر بودن
feel (or know) something in your bones
از ته دل احساس کردن، احساس ژرفی نسبت به چیزی داشتن
know which side your bread is buttered on
ارباب خود را شناختن، راه و چاه را بلد بودن
better the devil you know than the devil you don't
آدم بدجنس آشنا از آدم بدجنس غریبه بهتر است
(به کسی) اطلاع دادن، اعلام کردن، خبر دادن
(افکار و امیال) خود را شناختن، آگاهانه انجام دادن
never let your left hand know what your right hand is doing
هرگز نگذار دست چپت از کارهای دست راستت سردربیاورد، نگذار دیگران به کارهای تو واقف شوند
تقریباً هیچ ندانستن
(be) old enough to know better
دارای سنی که عقل بیشتری را ایجاب میکند
پا را از گلیم خود بیرون نگذاشتن، حد خود را شناختن
(عامیانه) راه و چاه را بلد بودن، به رموز کار آشنا بودن
اطلاعات زیادی داشتن (در مورد یک موضوع خاص)
گذشتهی ساده know در زبان انگلیسی knew است.
شکل سوم know در زبان انگلیسی known است.
وجه وصفی حال know در زبان انگلیسی knowing است.
سومشخص مفرد know در زبان انگلیسی knows است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «know» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/know