آیکن بنر

بلک فرایدی فست‌دیکشنری - تا ۴۴٪ تخفیف

بلک فرایدی فست‌دیکشنری - تا ۴۴٪ تخفیف

خرید با تخفیف
آخرین به‌روزرسانی:

Know

noʊ nəʊ

گذشته‌ی ساده:

knew

شکل سوم:

known

سوم‌شخص مفرد:

knows

وجه وصفی حال:

knowing

معنی know | جمله با know

verb - intransitive verb - transitive A1

دانستن، اطلاع داشتن، آگاه بودن

I didn't know about his death.

از فوت او بی‌خبر بودم.

He knows the answer to any question.

او پاسخ هر پرسشی را می‌داند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He knows that everyone loves him.

او می‌داند که همه دوستش دارند.

Let me know of your arrival.

ورود خود را به من اطلاع بده.

How did you know?

از کجا فهمیدی؟

the importance of knowing oneself

اهمیت خودشناسی

You are old enough to know better!

سن تو آن‌قدر هست که بدانی!

I know his address.

من نشانی او را بلدم.

You know best what should be done.

خودت بهتر می‌دانی که چه کار باید کرد.

You will know the truth and the truth shall save you.

شما حقیقت را درخواهید یافت و حقیقت شما را رستگار خواهد کرد.

He is a little too lazy; you know what I mean?

یک کمی تنبله؛ منظورم را می‌فهمی؟

verb - transitive A1

دانستن، اطلاع داشتن (هنگام پرسیدن اطلاعات استفاده می‌شود)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی فوق متوسط

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

Do you know the way?

راه را بلدی؟

Do you know how to open this lock?

بلدی این قفل را باز کنی؟

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Do you know my name?

اسم مرا میدانی؟

verb - intransitive verb - transitive A2

مطمئن بودن، یقین داشتن، اطمینان داشتن

Do you know whether the tickets have been booked?

آیا مطمئن هستی که بلیط‌ها رزرو شده‌اند؟

Sara knows that he will arrive on time.

سارا یقین دارد که او به موقع خواهد رسید.

verb - transitive B1

آشنا بودن، شناخت داشتن، تجربه داشتن

I don't know any of the neighbors.

با هیچکدام از همسایه‌ها آشنا نیستم.

I knew your father well.

پدر شما را خوب می‌شناختم.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

I won't dance with a man I don't know.

با مردی که نمی‌شناسم، نمی‌رقصم.

She has known both pleasure and pain.

او هم لذت چشیده است هم درد.

verb - intransitive verb - transitive B1

آگاه بودن، بلد بودن، شناخت داشتن، وارد بودن (در موضوعی خاص)

Experts who know better laughed at this project.

کارشناسانی که بیشتر آگاهی دارند به این طرح خندیدند.

He knows a lot about history.

او در زمینه‌ی تاریخ، شناخت زیادی دارد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

to know the multiplication table

جدول ضرب را بلد بودن

verb - transitive A2

بلد بودن، تسلط داشتن (به زبانی خاص)

He knows five languages.

او به پنج زبان تسلط دارد.

He knows English well enough to work abroad.

او به‌اندازه‌ی کافی انگلیسی بلد است تا بتواند در خارج کار کند.

verb - transitive

شناختن، تشخیص دادن، به‌خاطر آوردن

I knew her immediately by her voice.

من او را بلافاصله از صدایش تشخیص دادم.

He knew the painting as soon as he saw it.

او نقاشی را به‌محض دیدن شناخت.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

I don't know his face.

قیافه‌ی او را به‌ یاد نمی‌آورم.

to know the difference between two things

تفاوت دو چیز را تشخیص دادن

to know right from wrong

درست را از غلط تمییز دادن

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد know

  1. verb understand information
    Synonyms:
    understand comprehend grasp realize perceive recognize apprehend fathom see learn notice experience discern distinguish differentiate ken appreciate cognize have knowledge of be informed have information be acquainted feel certain have get the idea undergo be versed be read be schooled be learned be conversant in keep up on be cognizant have down pat be master of on top of prize apperceive
  1. verb be familiar with
    Synonyms:
    experience feel see taste undergo be acquainted with associate identify have dealings with get acquainted be friends with fraternize savor sustain
    Antonyms:
    forget be ignorant

Collocations

i'm damned if i know

به خدا نمی‌دانم، لعنت برمن اگر بدانم، اصلاً روحم خبر ندارد

know best

از همه آگاه‌تر بودن یا بهتر بلد بودن

know better

بیشتر آگاه بودن

know only by name

فقط به‌اسم شناختن

know right from wrong

عمل خوب را از عمل بد تشخیص دادن، خوبی و بدی را از هم باز شناختن

Collocations بیشتر

know the feeling

احساس کسی رو درک کردن/فهمیدن

Idioms

as far as i know

تا آنجایی‌که من می‌دانم.

تا آنجایی که من می‌دانم

heaven knows! (or god knows!)

خدا می‌داند!

how am i to know?

از کجا بدانم؟، من چه می‌دانم؟

in the know

(عامیانه) محرم اسرار، آگاه به امور محرمانه

not know (someone) from adam

اصلاً نشناختن

Idioms بیشتر

not that i know (of)

من که خبر ندارم، من بی‌اطلاعم

you know!

(عامیانه) می‌دونی!/ ببین!

you know what i mean

(عامیانه) منظورم را می‌فهمی/ می‌دونی چی‌ می‌خوام بگم

know the score

(محاوره) اوضاع دست (کسی) بودن، از همه‌چیز خبر داشتن

not know someone from adam

اصلاً نشناختن، اصلاً به جا نیاوردن

know something backward(s)

خوب بلد بودن، از بر بودن

feel (or know) something in your bones

از ته دل احساس کردن، احساس ژرفی نسبت به چیزی داشتن

know which side your bread is buttered on

ارباب خود را شناختن، راه و چاه را بلد بودن

better the devil you know than the devil you don't

آدم بدجنس آشنا از آدم بدجنس غریبه بهتر است

let someone know

(به کسی) اطلاع دادن، اعلام کردن، خبر دادن

know one's own mind

(افکار و امیال) خود را شناختن، آگاهانه انجام دادن

never let your left hand know what your right hand is doing

هرگز نگذار دست چپت از کارهای دست راستت سردربیاورد، نگذار دیگران به کارهای تو واقف شوند

know next to nothing

تقریباً هیچ ندانستن

(be) old enough to know better

دارای سنی که عقل بیشتری را ایجاب می‌کند

know one's place

پا را از گلیم خود بیرون نگذاشتن، حد خود را شناختن

know the ropes

(عامیانه) راه و چاه را بلد بودن، به رموز کار آشنا بودن

know your onions

اطلاعات زیادی داشتن (در مورد یک موضوع خاص)

لغات هم‌خانواده know

  • verb - transitive
    know

سوال‌های رایج know

گذشته‌ی ساده know چی میشه؟

گذشته‌ی ساده know در زبان انگلیسی knew است.

شکل سوم know چی میشه؟

شکل سوم know در زبان انگلیسی known است.

وجه وصفی حال know چی میشه؟

وجه وصفی حال know در زبان انگلیسی knowing است.

سوم‌شخص مفرد know چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد know در زبان انگلیسی knows است.

ارجاع به لغت know

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «know» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/know

لغات نزدیک know

پیشنهاد بهبود معانی