مالک بودن، داشتن، ابراز داشتن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
Do you have any news of him?
آیا از او خبری داری؟
When are you going to have your child?
کی بچهدار میشوی؟
That woman can't have children.
آن زن بچهدار نمیشود.
Have you got a pencil?
آیا مداد دارید؟
A week has seven days.
هفته هفت روز است.
to have wealth
ثروت داشتن
to have an idea
فکری (در سر) داشتن
I have
من دارم
you have
تو داری، شما دارید، شماها دارید
We had a fight.
دعوایمان شد.
They are having an argument.
دارند جروبحث میکنند.
I will have the room painted.
خواهم داد اتاق را رنگ بزنند.
Have pity on me!
به من رحم کن!
She had the kindness to come.
او آنقدر مهربان بود که آمد.
They were had in that business deal.
در آن معاملهی تجاری گوششان را بریدند.
he (she, it) has
او (زن یا مرد یا چیز) دارد
we have
ما داریم
they have
آنها دارند
If he doesn't give the money, have at him!
اگر پول را نداد بزنیدش!
What did she have on?
چی پوشیده بود؟
This has to be the best movie of the year.
مسلماً این بهترین فیلم سال است.
He does not have any money.
او پولی ندارد.
I used to have a bicycle.
من دوچرخهای داشتم.
to have brothers and sisters
برادر و خواهر داشتن
He doesn't have the courage to do it.
جرئت انجامش را ندارد.
She has blue eyes.
چشمان او آبی است.
This house has four rooms.
این خانه چهار اتاق دارد.
to have a cold
سرماخوردگی داشتن
to have a headache
سردرد داشتن
He had cancer.
او سرطان داشت.
We had a very good time.
به ما خیلی خوش گذشت.
The time we had together passed quickly.
زمانی که با هم گذراندیم زود گذشت.
What do you have in mind?
نظرت چیست؟ به چه فکر میکنی؟
gossip has it that...
شایع است که ...
He has the hearts of his countrymen.
او قلوب هممیهنان خود را به دست آورده است.
He has my vote.
به او رأی میدهم.
They have our confidence.
ما به آنان اطمینان داریم.
Have a look at it.
نگاهی به آن بکن.
خوردن، میل کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Have some tea.
چای میل بفرمایید.
I haven't had anything to eat in two days.
دو روز است که چیزی نخوردهام.
When did you have breakfast?
کی صبحانه خوردی؟
واداشتن، گماشتن، گماردن
(به صورت منفی) اجازه ندادن، تحمل نکردن
I won't have you criticize my father!
اجازه نخواهم داد از پدرم انتقاد کنی!
گول زدن، چیره شدن یا بودن
I had my opponent now.
آنگاه بر حریفم چیره بودم.
ناگزیر بودن، مجبوربودن، باعث انجام کاری شدن، وادار کردن
I have to go (or I have got to go).
باید بروم.
Have him do this first.
اول بده این کار را بکند.
I had her clean her room.
او را واداشتم اتاقش را تمیز کند.
رابطه ی جنسی داشتن با
Several men have had her.
چندین مرد با او رابطهی جنسی داشتهاند.
دانستن
to have only a little Spanish
فقط کمی اسپانیایی دانستن
با فعل ماضی برای تشکیل حال کامل گذشته کامل یا آینده کامل استفاده می شود
I had written
نوشته بودم
If I had known I would have written.
اگر میدانستم نوشته بودم.
I have written
نوشتهام
I shall have written
نوشته خواهم بود
This car has had it.
این اتومبیل کار خود را کرده است.
I have had it with these workers, I'll resign tomorrow!
از دست این کارگران کارد به استخوانم رسیده، فردا استعفا خواهم داد!
مالک، (شخص یا ملت) ثروتمند
the haves and have-nots
داراها و ندارها
He had better study hard or he will fail.
بهتر است سخت درس بخواند، والا رد خواهد شد.
(بدون to به کار میرود) بهتر است که، بهتر بود که
باید، بایست، بهتر است
حملهکردن به، زدن
(عامیانه) 1- خسته بودن از، بیزار بودن، جانبهلب بودن 2- دیگر محبوب یا به درد خور نبودن
(عامیانه) راحت و آسوده بودن، موفق بودن، روی پر قو بودن
(انگلیس - عامیانه) رابطهی جنسی داشتن، جماع کردن
(از راه دعوا یا مذاکره) موضوعی را حل کردن
پوشیدن، در بر داشتن
(عامیانه) بودن (بدون شک و تردید)، حتمی بودن
(عبارتی که در برخی مراسم زناشویی به کار میرود) برای تمام عمر داشتن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «have» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/have