آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Permit

    pərˈmɪt pərˈmɪt pəˈmɪt pəˈmɪt

    گذشته‌ی ساده:

    permitted

    شکل سوم:

    permitted

    سوم‌شخص مفرد:

    permits

    وجه وصفی حال:

    permitting

    شکل جمع:

    permits

    معنی permit | جمله با permit

    verb - transitive B1

    اجازه دادن، مجاز کردن، روا کردن، ندیده گرفتن

    Smoking is not permitted.

    سیگار کشیدن ممنوع است.

    Please permit her to speak.

    لطفاَ بگذار حرفش را بزند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    They did not permit me.

    به من اجازه ندادند.

    Parking is permitted only on Sundays.

    توقف (اتومبیل) فقط در روزهای یکشنبه مجاز است.

    She went to the prime minister's house but she was not permitted inside.

    به خانه‌ی نخست‌وزیر رفت؛ ولی او را راه ندادند.

    His work does not permit him to go on vacation.

    کارش به او مجال رفتن به مرخصی را نمی‌دهد.

    This window permits more light to enter the room.

    این پنجره ورود نور بیشتری به اتاق را ممکن می‌کند.

    The balcony permits a better view of Damavand.

    این بالکن منظره‌ی بهتری از دماوند را میسر می‌کند.

    to permit the demonstrators to march in the street

    به تظاهرکنندگان اجازه‌ی تظاهرات در خیابان را دادن

    verb - intransitive

    اجازه دادن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری

    Weather permitting we will go to a picnic tomorrow.

    اگر هوا خوب باشد فردا پیک‌نیک خواهیم رفت.

    noun countable

    پروانه، جواز، اجازه

    a building permit

    اجازه‌ی ساختمان

    a residency permit

    پروانه‌ی اقامت

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a fishing permit

    جواز صید ماهی

    I have their permit to proceed.

    از آن‌ها اجازه دارم که ادامه بدهم.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد permit

    1. noun authorization
      Synonyms:
      permission consent license allowance leave sanction grant warrant pass go-ahead privilege liberty franchise concession favor indulgence toleration admittance empowering legalization patent visa charter passport safe-conduct green light sufferance
      Antonyms:
      prohibition grounding
    1. verb allow participation
      Synonyms:
      allow agree accept grant authorize let approve enable license endorse warrant empower concede admit tolerate indulge condone sanction consent accede concur okay pass suffer give permission leave bless abet give leave humor shake on sign boost go for say yes have take kindly to wink at buy blink at let pass sign off on franchise thumbs up charter sanctify endure
      Antonyms:
      deny refuse reject disallow

    لغات هم‌خانواده permit

    • noun
      permission, permit, permissiveness
    • adjective
      permissible, permissive
    • verb - transitive
      permit

    سوال‌های رایج permit

    گذشته‌ی ساده permit چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده permit در زبان انگلیسی permitted است.

    شکل سوم permit چی میشه؟

    شکل سوم permit در زبان انگلیسی permitted است.

    شکل جمع permit چی میشه؟

    شکل جمع permit در زبان انگلیسی permits است.

    وجه وصفی حال permit چی میشه؟

    وجه وصفی حال permit در زبان انگلیسی permitting است.

    سوم‌شخص مفرد permit چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد permit در زبان انگلیسی permits است.

    ارجاع به لغت permit

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «permit» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/permit

    لغات نزدیک permit

    • - permissively
    • - permissiveness
    • - permit
    • - permitivity
    • - permittivity
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.