Passport

ˈpæspɔːrt ˈpɑːspɔːt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    passports

معنی

noun countable A2
گذرنامه، تذکره، وسیله دخول، کلید

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد passport

  1. noun identification of origin, country
    Synonyms: authorization, credentials, key, license, pass, permit, safe-conduct, ticket, travel permit, visa, warrant

ارجاع به لغت passport

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «passport» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/passport

لغات نزدیک passport

پیشنهاد بهبود معانی