گذشتهی ساده:
keyedشکل سوم:
keyedسومشخص مفرد:
keysوجه وصفی حال:
keyingشکل جمع:
keysصفت تفضیلی:
more keyصفت عالی:
most keyکلید
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
I don't have the key to this lock.
کلید این قفل را ندارم.
car key
کلید اتومبیل
(رایانه، آلات موسیقی، دستگاهها) دکمه، کلید
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
piano keys
کلیدهای پیانو
He pressed the keyboard keys.
او دکمههای کیبورد را فشار داد.
موسیقی کلید
The song changes key two times.
این آهنگ دو بار کلید عوض میکند.
The song is written in the key of C major, which gives it a cheerful sound.
آهنگ با کلید سی ماژور نوشته شده که صدایی شاد به آن میدهد.
راهنمای نقشه، راهنمای کتاب
The key is printed at the end of the book.
راهنما در انتهای کتاب چاپ شده است.
The textbook includes a key at the beginning of each chapter to explain the various icons and abbreviations.
کتابدرسی شامل راهنمایی در ابتدای هرفصل است که برای توضیح نمادها و اختصارات مختلف در کتاب است.
(امتحانات و سوالات) پاسخنامه
The key of the exam will be out tomorrow.
پاسخنامهی امتحان فردا منتشر خواهد شد.
The teacher handed out the answer key so that everyone could understand their mistakes.
معلم پاسخنامه را داد تا همه اشتباهات خود را بفهمند.
لحن
low-key remarks
اظهارات با لحن ملایم
He spoke in a plaintive key.
او با لحن شکوهآمیزی حرف میزد.
in a cheerful key
با لحن شاد
کلید (حل معما یا توضیح چیزی)
The key to understanding the complex diagram was the legend provided at the bottom of the book.
کلید درک نمودار پیچیده، راهنمای ارائهشده در پایین کتاب بود.
The detective found a key piece of evidence that helped solve the mystery.
کارآگاه شواهدی کلیدی پیدا کرد که به حل این معما کمک کرد.
عامیانه (ماریجوانا یا هروئین) یک کیلوگرم
کلیدی، اصلی، مهم
a key factor
عامل مهم
He has a key role in this team.
او در این تیم نقش کلیدی دارد.
a key actor
بازیگر اصلی
کلید بستن، کلید کردن
She decided to key the door for added security.
او تصمیم گرفت برای امنیت بیشتر در را کلید بزند.
They will key the entrance to prevent unauthorized access.
آنها برای جلوگیری از دسترسی غیرمجاز، ورودی را کلید میزنند.
موسیقی کوک کردن
to key the strings of a violin
تارهای ویولن را کوک کردن
The guitarist spent some time keying his instrument.
گیتارزن مدتی را صرف کوک کردن ساز خود کرد.
وفق دادن، هماهنگ کردن، جور کردن
His remarks were keyed to the situation.
اظهارات او با وضعیت جور بود.
The project manager had to key the team's efforts to the new company goals.
مدیر پروژه باید تلاشهای تیم را با اهداف جدید شرکت هماهنگ میکرد.
نگران کردن، مضطرب کردن، هیجانزده کردن
She was keyed up over the prospect of an operation.
عمل جراحی آینده او را نگران کرده بود.
His sudden appearance keyed everyone in the room up with excitement.
حضور ناگهانی او، افراد داخل اتاق را هیجانزده کرد.
(اتومبیل) خراش دادن با کلید
I decided to key his car in a fit of anger.
من در حالت عصبانیت تصمیم گرفتم ماشین او را خراش بدهم.
Ehsan felt guilty after he accidentally keyed his friend's vehicle.
احسان بعد از اینکه تصادفاً اتومبیل دوستش را خراش داد، احساس گناه کرد.
کامپیوتر وارد کردن داده با کیبورد
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کامپیوتر
To access the database, you need to key in your username and password.
برای دسترسی به پایگاه داده، باید نامکاربری و رمزعبور خود را وارد کنید.
Data entry clerk is keying the new information into the database.
مسئول وارد کردن دادهها اطلاعات جدید را در پایگاه داده وارد میکند.
نقش کلیدی داشتن، نقش مهم داشتن
Her leadership skills keyed the success of the project.
مهارتهای رهبری او نقش مهمی در موفقیت پروژه داشت.
The new marketing strategy is keyed to drive the company's growth.
استراتژی بازاریابی جدید، نقش کلیدی در پیشبرد رشد شرکت خواهد داشت.
(فوتبال آمریکایی) زیرنظر داشتن
The linebacker keyed on the quarterback's eyes to anticipate the next play.
مدافع پشت خط، بازیکن خطحمله را زیرنظر داشت تا بازی بعدی را پیشبینی کند.
Defensive backs are trained to key on the wide receiver's movements to stay one step ahead.
مدافعان پشتی آموزش دیدهاند تا حرکات بازیکن جناح را زیرنظر بگیرند تا یک قدم جلوتر باشند.
(کامپیوتر ـ ورود اطلاعات از راه صفحهی کلید) درونداد کلیدی، وارد کردن، بژنگان کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «key» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/key