با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Key

kiː kiː
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    keyed
  • شکل سوم:

    keyed
  • سوم‌شخص مفرد:

    keys
  • وجه وصفی حال:

    keying
  • شکل جمع:

    keys
  • صفت تفضیلی:

    more key
  • صفت عالی:

    most key

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A1
کلید

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- I don't have the key to this lock.
- کلید این قفل را ندارم.
- car key
- کلید اتومبیل، سویچ اتومبیل
- piano keys
- کلیدهای پیانو
noun countable
لحن
- low-key remarks
- اظهارات با لحن ملایم
- in a cheerful key
- با لحن شاد
- He spoke in a plaintive key.
- او با لحن شکوه‌آمیزی حرف می‌زد.
adjective
کلیدی، اصلی
- a key factor
- عامل کلیدی
- a key actor
- بازیگر اصلی
- He has a key role in this team.
- او در این تیم نقش کلیدی دارد.
verb - transitive
کلید بستن، کلید کردن
verb - transitive
(آلات موسیقی) کوک کردن
- to key the strings of a violin
- تارهای ویولن را کوک کردن
verb - transitive
وفق دادن، هماهنگ کردن، جور کردن
- His remarks were keyed to the situation.
- اظهارات او با وضعیت جور بود.
verb - transitive
نگران کردن، مضطرب کردن
- She was keyed up over the prospect of an operation.
- عمل جراحی در آینده او را نگران کرده بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد key

  1. adjective essential, important
    Synonyms: basic, chief, crucial, decisive, fundamental, indispensable, leading, main, major, material, pivotal, primary, principal, vital
    Antonyms: inessential, insignificant, nonessential, unimportant
  2. noun item that unlocks
    Synonyms: latchkey, opener, passkey, screw, skeleton
    Antonyms: lock
  3. noun answer, solution
    Synonyms: blueprint, brand, cipher, clue, code, core, crux, cue, earmark, explanation, fulcrum, guide, hinge, index, indicator, interpretation, lead, lever, marker, means, nexus, nucleus, passport, password, pivot, pointer, root, sign, symptom, ticket, translation
    Antonyms: question

Phrasal verbs

  • key(-)in

    (کامپیوتر ـ ورود اطلاعات از راه صفحه‌ی کلید) درون‌داد کلیدی، وارد کردن، بژنگان کردن

ارجاع به لغت key

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «key» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/key

لغات نزدیک key

پیشنهاد بهبود معانی