آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۴ بهمن ۱۴۰۳

    Key

    kiː kiː

    گذشته‌ی ساده:

    keyed

    شکل سوم:

    keyed

    سوم‌شخص مفرد:

    keys

    وجه وصفی حال:

    keying

    شکل جمع:

    keys

    صفت تفضیلی:

    more key

    صفت عالی:

    most key

    معنی key | جمله با key

    noun countable A1

    کلید

    key, کلید
    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی مقدماتی

    مشاهده

    I don't have the key to this lock.

    کلید این قفل را ندارم.

    car key

    کلید اتومبیل

    noun countable B2

    (رایانه، آلات موسیقی، دستگاه‌ها) دکمه، کلید

    key, (رایانه، آلات موسیقی، دستگاه‌ها) دکمه، کلید

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری

    piano keys

    کلیدهای پیانو

    He pressed the keyboard keys.

    او دکمه‌های کیبورد را فشار داد.

    noun countable

    موسیقی کلید

    The song changes key two times.

    این آهنگ دو بار کلید عوض می‌کند.

    The song is written in the key of C major, which gives it a cheerful sound.

    آهنگ با کلید سی ماژور نوشته شده که صدایی شاد به آن می‌دهد.

    noun countable

    راهنمای نقشه، راهنمای کتاب

    The key is printed at the end of the book.

    راهنما در انتهای کتاب چاپ شده است.

    The textbook includes a key at the beginning of each chapter to explain the various icons and abbreviations.

    کتاب‌درسی شامل راهنمایی در ابتدای هرفصل است که برای توضیح نمادها و اختصارات مختلف در کتاب است.

    noun countable A2

    (امتحانات و سوالات) پاسخ‌نامه

    The key of the exam will be out tomorrow.

    پاسخ‌نامه‌ی امتحان فردا منتشر خواهد شد.

    The teacher handed out the answer key so that everyone could understand their mistakes.

    معلم پاسخ‌نامه را داد تا همه اشتباهات خود را بفهمند.

    noun countable

    لحن

    low-key remarks

    اظهارات با لحن ملایم

    He spoke in a plaintive key.

    او با لحن شکوه‌آمیزی حرف می‌زد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    in a cheerful key

    با لحن شاد

    noun countable

    کلید (حل معما یا توضیح چیزی)

    The key to understanding the complex diagram was the legend provided at the bottom of the book.

    کلید درک نمودار پیچیده، راهنمای ارائه‌شده در پایین کتاب بود.

    The detective found a key piece of evidence that helped solve the mystery.

    کارآگاه شواهدی کلیدی پیدا کرد که به حل این معما کمک کرد.

    noun

    عامیانه (ماریجوانا یا هروئین) یک کیلوگرم

    adjective B2

    کلیدی، اصلی، مهم

    a key factor

    عامل مهم

    He has a key role in this team.

    او در این تیم نقش کلیدی دارد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a key actor

    بازیگر اصلی

    verb - transitive

    کلید بستن، کلید کردن

    She decided to key the door for added security.

    او تصمیم گرفت برای امنیت بیشتر در را کلید بزند.

    They will key the entrance to prevent unauthorized access.

    آن‌ها برای جلوگیری از دسترسی غیرمجاز، ورودی را کلید می‌زنند.

    verb - transitive

    موسیقی کوک کردن

    to key the strings of a violin

    تارهای ویولن را کوک کردن

    The guitarist spent some time keying his instrument.

    گیتارزن مدتی را صرف کوک کردن ساز خود کرد.

    verb - transitive

    وفق دادن، هماهنگ کردن، جور کردن

    His remarks were keyed to the situation.

    اظهارات او با وضعیت جور بود.

    The project manager had to key the team's efforts to the new company goals.

    مدیر پروژه باید تلاش‌های تیم را با اهداف جدید شرکت هماهنگ می‌کرد.

    verb - transitive

    نگران کردن، مضطرب کردن، هیجان‌زده کردن

    She was keyed up over the prospect of an operation.

    عمل جراحی آینده او را نگران کرده بود.

    His sudden appearance keyed everyone in the room up with excitement.

    حضور ناگهانی او، افراد داخل اتاق را هیجان‌زده کرد.

    verb - transitive

    (اتومبیل) خراش دادن با کلید

    I decided to key his car in a fit of anger.

    من در حالت عصبانیت تصمیم گرفتم ماشین او را خراش بدهم.

    Ehsan felt guilty after he accidentally keyed his friend's vehicle.

    احسان بعد از اینکه تصادفاً اتومبیل دوستش را خراش داد، احساس گناه کرد.

    verb - transitive

    کامپیوتر وارد کردن داده با کیبورد

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کامپیوتر

    مشاهده

    To access the database, you need to key in your username and password.

    برای دسترسی به پایگاه داده، باید نام‌کاربری و رمزعبور خود را وارد کنید.

    Data entry clerk is keying the new information into the database.

    مسئول وارد کردن داده‌ها اطلاعات جدید را در پایگاه داده وارد می‌کند.

    verb - transitive

    نقش کلیدی داشتن، نقش مهم داشتن

    Her leadership skills keyed the success of the project.

    مهارت‌های رهبری او نقش مهمی در موفقیت پروژه داشت.

    The new marketing strategy is keyed to drive the company's growth.

    استراتژی بازاریابی جدید، نقش کلیدی در پیشبرد رشد شرکت خواهد داشت.

    verb - intransitive

    (فوتبال آمریکایی) زیرنظر داشتن

    The linebacker keyed on the quarterback's eyes to anticipate the next play.

    مدافع پشت خط، بازیکن خط‌حمله را زیرنظر داشت تا بازی بعدی را پیش‌بینی کند.

    Defensive backs are trained to key on the wide receiver's movements to stay one step ahead.

    مدافعان پشتی آموزش دیده‌اند تا حرکات بازیکن جناح را زیرنظر بگیرند تا یک قدم جلوتر باشند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد key

    1. adjective essential, important
      Synonyms:
      important vital major main primary leading principal fundamental basic material crucial indispensable decisive chief pivotal
      Antonyms:
      unimportant insignificant nonessential inessential
    1. noun item that unlocks
      Synonyms:
      opener passkey skeleton latchkey screw
      Antonyms:
      lock
    1. noun answer, solution
      Synonyms:
      solution explanation interpretation translation guide clue sign indicator index marker pointer means password code cipher symptom cue lead earmark ticket root core nucleus crux pivot hinge lever fulcrum nexus passport blueprint brand
      Antonyms:
      question

    Phrasal verbs

    key(-)in

    (کامپیوتر ـ ورود اطلاعات از راه صفحه‌ی کلید) درون‌داد کلیدی، وارد کردن، بژنگان کردن

    سوال‌های رایج key

    گذشته‌ی ساده key چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده key در زبان انگلیسی keyed است.

    شکل سوم key چی میشه؟

    شکل سوم key در زبان انگلیسی keyed است.

    شکل جمع key چی میشه؟

    شکل جمع key در زبان انگلیسی keys است.

    وجه وصفی حال key چی میشه؟

    وجه وصفی حال key در زبان انگلیسی keying است.

    سوم‌شخص مفرد key چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد key در زبان انگلیسی keys است.

    صفت تفضیلی key چی میشه؟

    صفت تفضیلی key در زبان انگلیسی more key است.

    صفت عالی key چی میشه؟

    صفت عالی key در زبان انگلیسی most key است.

    ارجاع به لغت key

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «key» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/key

    لغات نزدیک key

    • - kevlar
    • - kewpie
    • - key
    • - key club
    • - key factor
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.