فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Indispensable

ˌɪndɪˈspensəbl ˌɪndɪˈspensəbl

صفت تفضیلی:

more indispensable

صفت عالی:

most indispensable

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective C2

بایسته، ضروری، لازم، واجب، حتمی، چاره‌ناپذیر، ناگزیر، اجتناب‌ناپذیر، صرف‌نظرنکردنی، لازم‌الاجرا، آنچه که بدون آن نتوان کاری را انجام داد

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

Their assistance is indispensable.

کمک آن‌ها ضروری است.

Time management skills are indispensable for successfully completing any project.

مهارت‌های مدیریت زمان برای تکمیل موفقیت‌آمیز تمامی پروژه‌ها لازم است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Freedom of expression is one of the indispensable conditions of democracy.

آزادی بیان یکی از شرایط واجب دموکراسی است.

It was his indispensable duty to help them.

وظیفه‌ی اجتناب‌ناپذیر او بود که به آن‌ها کمک کند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد indispensable

  1. adjective necessary
    Synonyms:
    needed required essential vital crucial imperative requisite fundamental primary key basic needful prerequisite cardinal basal necessitous
    Antonyms:
    unnecessary dispensable nonessential superfluous redundant needless

ارجاع به لغت indispensable

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «indispensable» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/indispensable

لغات نزدیک indispensable

پیشنهاد بهبود معانی