صفت تفضیلی:
more indispensableصفت عالی:
most indispensableبایسته، ضروری، لازم، واجب، حتمی، چارهناپذیر، ناگزیر، اجتنابناپذیر، صرفنظرنکردنی، لازمالاجرا، آنچه که بدون آن نتوان کاری را انجام داد
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Their assistance is indispensable.
کمک آنها ضروری است.
Time management skills are indispensable for successfully completing any project.
مهارتهای مدیریت زمان برای تکمیل موفقیتآمیز تمامی پروژهها لازم است.
Freedom of expression is one of the indispensable conditions of democracy.
آزادی بیان یکی از شرایط واجب دموکراسی است.
It was his indispensable duty to help them.
وظیفهی اجتنابناپذیر او بود که به آنها کمک کند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «indispensable» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/indispensable