شکل جمع:
fundamentalsصفت تفضیلی:
more fundamentalصفت عالی:
most fundamentalاساسی، بنیادی، بنیادین
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
a fundamental change
تغییر اساسی
the fundamental rules of arts and sciences
اصول بنیادی علوم پایه و علوم انسانی
The fundamental difference between the two theories was their approach to problem-solving.
تفاوت بنیادین بین این دو نظریه در رویکرد آنها به حل مسئله بود.
ضروری، بسیار مهم، اساسی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Respect is fundamental to maintaining healthy relationships.
احترام برای حفظ روابط سالم ضروری است.
Computers have a fundamental role in industry.
کامپیوتر در صنعت نقش اساسی دارد.
موسیقی پایه (نت)
In music theory, the fundamental tone is the lowest pitch in a chord.
در تئوری موسیقی، نت پایه، زیرترین صدای آکورد است.
The guitarist strummed the fundamental note.
نوازندهی گیتار نت پایه را زد.
موسیقی نت پایه
Without the fundamental, the chord sounds incomplete.
بدون نت پایه، آکورد ناقص به نظر میرسد.
He strummed the fundamental note.
نت پایه را زد.
ریشهای، نهادینهشده (مربوط به شخص)
Everyone admired his fundamental good humor.
همه شوخطبعی ریشهای او را تحسین کردند.
Her fundamental good humor never wavered.
شوخطبعی نهادینهشدهی او هرگز متزلزل نشد.
اصل اساسی، بخش اساسی، بخش بنیادی، قسمت اصلی
The right to freedom of speech is a fundamental of democratic societies.
حق آزادی بیان اصل اساسی جوامع دموکراتیک است.
Trust is a fundamental in building strong relationships.
اعتماد بخش بنیادی در ایجاد روابط قوی است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «fundamental» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fundamental