با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Auxiliary

ɔɡˈzɪljəri ɔːɡˈzɪliəri
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    auxiliaries

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
کمکی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- auxiliary nurses
- پرستاران کمکی
- Auxiliary fire fighting groups arrived in time.
- گروه‌های آتش‌نشانان کمکی به‌موقع سر رسیدند.
- The auxiliary police officers assisted in directing traffic after the accident.
- مأموران پلیس کمکی پس از این حادثه برای هدایت ترافیک کمک کردند.
noun countable
نیروی کمکی، نیروی پشتیبان
- The company hired several auxiliaries.
- این شرکت چندین نیروی کمکی را استخدام کرد.
- The school's auxiliaries play a crucial role in assisting teachers.
- نیروهای پشتیبان مدرسه نقش مهمی در کمک به معلمان دارند.
noun countable
دستور زبان فعل کمکی
- Understanding the function of auxiliaries enhances language comprehension.
- درک عملکرد افعال کمکی باعث افزایش درک زبان می‌شود.
- The auxiliary "do" is commonly used in negations and questions in English.
- از فعل کمکی do معمولاً در نفی و سؤال در زبان انگلیسی استفاده می‌شود.
adjective
فرعی، جنبی
- The auxiliary branch of the state university hosts cultural events throughout the academic year.
- بخش فرعی دانشگاه دولتی در طول سال تحصیلی میزبان رویدادهای فرهنگی است.
- Graduates from the auxiliary branch of the state university contribute significantly to the local economy.
- فارغ‌التحصیلان بخش جنبی دانشگاه دولتی سهم قابل توجهی در اقتصاد محلی دارند.
adjective
دستور زبان کمکی (فعل)
- She used an auxiliary verb to form the question.
- او از فعل کمکی برای ساخت پرسش استفاده کرد.
- The teacher explained the role of the auxiliary verb in forming the passive voice.
- معلم نقش فعل کمکی در تشکیل جهت مجهول را توضیح داد.
adjective
اضافی، یدکی، زاپاس
- an auxiliary generator in case of power cuts
- مولد اضافی در صورت قطع شدن برق
- The auxiliary generator kicked in when the power went out.
- وقتی برق قطع شد، ژنراتور یدکی وارد مدار شد.
adjective
دارای موتور اضافی، دارای موتور احتیاطی
- a sailing vessel with an auxiliary motor
- کشتی بادبانی با موتور احتیاطی (برای مواقعی که باد نیست)
- We opted for an auxiliary yacht for our journey.
- قایق تفریحی دارای موتور اضافی را برای سفرمان انتخاب کردیم.
noun countable
قایق دارای موتور احتیاطی
- We relied on the auxiliary during windless days at sea.
- در روزهای بی‌باد در دریا به قایق دارای موتور احتیاطی متکی بودیم.
- As the wind weakened, we activated the auxiliary.
- با ضعیف شدن باد، قایق دارای موتور احتیاطی را فعال کردیم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد auxiliary

  1. adjective supplementary
    Synonyms: abetting, accessory, adjuvant, ancillary, appurtenant, backup, complementary, contributory, extra, reserve, secondary, spare, subordinate, subservient, subsidiary, supporting
    Antonyms: body, main
  2. noun helper
    Synonyms: accessory, accomplice, adjutant, ally, assistant, associate, companion, confederate, crutch, partner, reserve, subordinate, supporter

ارجاع به لغت auxiliary

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «auxiliary» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/auxiliary

لغات نزدیک auxiliary

پیشنهاد بهبود معانی