فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Crutch

krʌtʃ krʌtʃ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun verb - transitive
    چوب زیر بغل، عصای زیر بغل، محل انشعاب بدن انسان(چون زیر بغل و میان دوران)، دوشاخه، هر عضو یا چیزی که کمک و نگه‌دار چیزی باشد، دو قاچ جلو و عقب زین، با چوب زیر بغل راه رفتن، دوشاخه زیر چیزی گذاشتن
    • - She walks with a pair of crutches.
    • - او با یک جفت چوب‌دستی راه می‌رود.
    • - He always uses his father as a crutch.
    • - او همیشه به پدرش تکیه می‌کند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد crutch

  1. noun A means or device that keeps something erect, stable, or secure
    Synonyms: support, brace, buttress, prop, shore, stay, underpinning

ارجاع به لغت crutch

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «crutch» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/crutch

لغات نزدیک crutch

پیشنهاد بهبود معانی