گذشتهی ساده:
bracedشکل سوم:
bracedسومشخص مفرد:
bracesوجه وصفی حال:
bracingشکل جمع:
bracesنگهدار (گیره یا هر چیزی که دو چیز را در جای خود نگه دارد)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
The metal brace held the two pieces of wood securely together.
نگهدار فلزی دو تکه چوب را محکم در کنار هم نگه داشت.
The metal braces on the bridge were rusted and needed to be replaced.
نگهدارهای فلزی روی پل زنگ زده بودند و باید تعویض شوند.
(دندانپزشکی) بریس، سیم
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Since her teeth were crooked, the doctor put braces in her mouth.
چون دندانهایش کجوکوله بود دکتر دندانهایش را سیم گذاشت.
She had worn braces for two years.
دو سال روی دندانهایش بریس گذاشته بودند.
انگلیسی بریتانیایی پوشاک بند شلوار (braces)
The musician's braces gave him a beautiful look on stage.
بند شلوار این نوازنده به او روی صحنه ظاهری زیبا داده بود.
His braces were made of a sturdy leather material.
بند شلوار او از جنس چرم محکم ساخته شده بود.
انگلیسی آمریکایی پزشکی زانوبند، بریس (braces)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی پزشکی
He can't walk without braces.
بدون زانوبند نمیتواند راه برود.
His braces helped him walk without any assistance.
زانوبندش به او کمک میکرد بدون هیچ کمکی راه برود.
جانورشناسی جفت
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی جانورشناسی
a brace of hounds
یک جفت سگ تازی
The chef prepared a delicious meal with a brace of partridges.
سرآشپز غذای لذیذی را با یک جفت کبک آماده کرد.
موسیقی بریس (یک خط منحنی عمودی یا مستقیم که در ابتدای دو یا چند خط نت نوشته شده میشود، برای نشان دادن اینکه هر دو خط باید با هم نواخته شوند)
The conductor emphasized the importance of following the brace in the sheet music.
رهبر ارکستر بر اهمیت پیروی از بریس در نت تأکید کرد.
The brace helped to simplify the coordination of multiple instruments in the orchestra.
بریس به سادهسازی هماهنگی سازهای متعدد در ارکستر کمک کرد.
آکولاد، ابرو {}
The writer used a brace to indicate the beginning and end of the list.
نویسنده از آکولاد برای نشان دادن ابتدا و انتهای فهرست استفاده کرده است.
He always includes a brace before starting a new paragraph in his writing.
او همیشه پیش از شروع پاراگراف جدید در نوشتهاش ابرو میگذارد.
محکم کردن، مهاربندی کردن، مهار کردن
The mountain climber braced the rope.
کوهنورد طناب را محکم کرد.
They had braced the electricity post with cables.
شاه تیر برق را با چند سیم کلفت (در جای خود) مهار کرده بودند.
آماده کردن، مهیا کردن
She had already braced herself for her father's criticism.
از پیش خود را برای سرزنش پدرش مهیا کرده بود.
The country was braced for war.
کشور مهیای جنگ بود.
تروتازه کردن، نیرو و تندرستی دادن، شاداب و سالم کردن
The cool breeze braced the air.
نسیم خنک هوا را تازه و مطبوع کرد.
I took a shower and it braced me up a bit.
دوش گرفتم و تا اندازهای حالم جا آمد.
skin bracer
تر و تازه کنندهی پوست (صورت)
تقویت کردن (روحیه)، دل و جرئت دادن (شخص)
She needed to brace herself before facing the challenge.
او باید پیش از رویارویی با چالش، به خودش دل و جرئت میداد.
As the exam began, he braced up and focused on the questions.
پس از شروع امتحان، روحیهاش را تقویت و روی سؤالات تمرکز کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «brace» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/brace