آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۳۰ فروردین ۱۴۰۳

    Brace

    breɪs breɪs

    گذشته‌ی ساده:

    braced

    شکل سوم:

    braced

    سوم‌شخص مفرد:

    braces

    وجه وصفی حال:

    bracing

    شکل جمع:

    braces

    معنی brace | جمله با brace

    noun countable

    نگه‌دار (گیره یا هر چیزی که دو چیز را در جای خود نگه دارد)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی فوق متوسط

    مشاهده

    The metal brace held the two pieces of wood securely together.

    نگه‌دار فلزی دو تکه چوب را محکم در کنار هم نگه داشت.

    The metal braces on the bridge were rusted and needed to be replaced.

    نگه‌دارهای فلزی روی پل زنگ زده بودند و باید تعویض شوند.

    noun plural

    (دندان‌پزشکی) بریس، سیم

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری

    Since her teeth were crooked, the doctor put braces in her mouth.

    چون دندان‌هایش کج‌و‌کوله بود دکتر دندان‌هایش را سیم گذاشت.

    She had worn braces for two years.

    دو سال روی دندان‌هایش بریس گذاشته بودند.

    noun plural

    انگلیسی بریتانیایی پوشاک بند شلوار (braces)

    The musician's braces gave him a beautiful look on stage.

    بند شلوار این نوازنده به او روی صحنه ظاهری زیبا داده بود.

    His braces were made of a sturdy leather material.

    بند شلوار او از جنس چرم محکم ساخته شده بود.

    noun plural countable

    انگلیسی آمریکایی پزشکی زانوبند، بریس (braces)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی پزشکی

    مشاهده

    He can't walk without braces.

    بدون زانوبند نمی‌تواند راه برود.

    His braces helped him walk without any assistance.

    زانوبندش به او کمک می‌کرد بدون هیچ کمکی راه برود.

    noun countable

    جانورشناسی جفت

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی جانورشناسی

    مشاهده

    a brace of hounds

    یک جفت سگ تازی

    The chef prepared a delicious meal with a brace of partridges.

    سرآشپز غذای لذیذی را با یک جفت کبک آماده کرد.

    noun countable

    موسیقی بریس (یک خط منحنی عمودی یا مستقیم که در ابتدای دو یا چند خط نت نوشته شده می‌شود، برای نشان دادن اینکه هر دو خط باید با هم نواخته شوند)

    The conductor emphasized the importance of following the brace in the sheet music.

    رهبر ارکستر بر اهمیت پیروی از بریس در نت تأکید کرد.

    The brace helped to simplify the coordination of multiple instruments in the orchestra.

    بریس به ساده‌سازی هماهنگی سازهای متعدد در ارکستر کمک کرد.

    noun symbol countable

    آکولاد، ابرو {}

    The writer used a brace to indicate the beginning and end of the list.

    نویسنده از آکولاد برای نشان دادن ابتدا و انتهای فهرست استفاده کرده است.

    He always includes a brace before starting a new paragraph in his writing.

    او همیشه پیش از شروع پاراگراف جدید در نوشته‌اش ابرو می‌گذارد.

    verb - transitive

    محکم کردن، مهاربندی کردن، مهار کردن

    The mountain climber braced the rope.

    کوهنورد طناب را محکم کرد.

    They had braced the electricity post with cables.

    شاه تیر برق را با چند سیم کلفت (در جای خود) مهار کرده بودند.

    verb - transitive

    آماده کردن، مهیا کردن

    She had already braced herself for her father's criticism.

    از پیش خود را برای سرزنش پدرش مهیا کرده بود.

    The country was braced for war.

    کشور مهیای جنگ بود.

    verb - transitive

    تروتازه کردن، نیرو و تندرستی دادن، شاداب و سالم کردن

    The cool breeze braced the air.

    نسیم خنک هوا را تازه و مطبوع کرد.

    I took a shower and it braced me up a bit.

    دوش گرفتم و تا اندازه‌ای حالم جا آمد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    skin bracer

    تر و تازه کننده‌ی پوست (صورت)

    verb - intransitive

    تقویت کردن (روحیه)، دل و جرئت دادن (شخص)

    She needed to brace herself before facing the challenge.

    او باید پیش از رویارویی با چالش، به خودش دل و جرئت می‌داد.

    As the exam began, he braced up and focused on the questions.

    پس از شروع امتحان، روحیه‌اش را تقویت و روی سؤالات تمرکز کرد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد brace

    1. noun support
      Synonyms:
      support staff prop stay reinforcement bolster underpinning bearing block bar arm grip bracket buttress lever stanchion strut girder truss splint shore splice strengthener sustainer mainstay band clamp peg stirrup boom rafter rib skid stave vice cantilever bracer guy
    1. verb support
      Synonyms:
      support strengthen uphold hold up reinforce prop steady bolster buttress fortify steel tie bind strap fasten tighten gird ready prepare shove bandage
      Antonyms:
      let go loosen unfasten

    سوال‌های رایج brace

    گذشته‌ی ساده brace چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده brace در زبان انگلیسی braced است.

    شکل سوم brace چی میشه؟

    شکل سوم brace در زبان انگلیسی braced است.

    شکل جمع brace چی میشه؟

    شکل جمع brace در زبان انگلیسی braces است.

    وجه وصفی حال brace چی میشه؟

    وجه وصفی حال brace در زبان انگلیسی bracing است.

    سوم‌شخص مفرد brace چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد brace در زبان انگلیسی braces است.

    ارجاع به لغت brace

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «brace» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/brace

    لغات نزدیک brace

    • - brabant
    • - brabble
    • - brace
    • - brace and bit
    • - bracelet
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    self-determination seldom solidarity same here spectral splentic stand the test of time start from scratch bus start over strongly recommend subconsciously arrange cognation piccalilli عدلیه تفاصیل مبادی آداب پیراهن پرنده پا بلوط بازو آشغال ماهی شمشیری ماهی هادوک ماهی کف‌زی ماهی اسنپر ماهی سی بس ماهی فرشته‌ای
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.