فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Staff

stæf stɑːf
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    staffed
  • شکل سوم:

    staffed
  • سوم شخص مفرد:

    staffs
  • وجه وصفی حال:

    staffing
  • شکل جمع:

    staffs

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun uncountable A2
    کارمندان، کارکنان، پرسنل، افسران و صاحب منصبان، اعضا، هیئت، ستاد ارتش
    • - the teaching staff
    • - کادر آموزشی
    • - newspaper staff
    • - کارمندان روزنامه
    • - permanent staff
    • - کارمندان دائم
    • - the hotel staff
    • - کارکنان هتل
  • noun countable
    چوب بلند، تیر، چوب پرچم، عصا
    • - The old man leaned on his staff.
    • - پیرمرد بر عصای خود تکیه داد.
    • - I twisted the flag around its staff.
    • - پرچم را دور چوب آن پیچیدم.
    • - a shepherd's staff
    • - چوبدستی شبان
  • verb - transitive
    با کارمند مجهز کردن
    • - a well - staffed hotel
    • - هتلی که دارای کارمندان خوب است
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد staff

  1. noun employees of organization
    Synonyms: agents, assistants, cadre, cast, crew, deputies, faculty, force, help, officers, operatives, organization, personnel, servants, shop, teachers, team, workers, work force
  2. noun stick, usually for walking
    Synonyms: cane, club, pikestaff, pole, prop, rod, stave, walking stick, wand

ارجاع به لغت staff

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «staff» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/staff

لغات نزدیک staff

پیشنهاد بهبود معانی