فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

Staff

stæf stɑːf
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    staffed
  • شکل سوم:

    staffed
  • سوم‌شخص مفرد:

    staffs
  • وجه وصفی حال:

    staffing
  • شکل جمع:

    staffs

توضیحات

در معنای سوم همچنین می‌توان از flagstaff به‌جای staff استفاده کرد.

در معنای چهارم در انگلیسی بریتانیایی به‌جای staff از stave استفاده می‌شود.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun singular A2
کارمندان، کارکنان، پرسنل، اعضای کادر، هیئت کارکنان، نیروی انسانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- She joined the teaching staff at the university last year.
- او سال گذشته به کادر آموزشی دانشگاه پیوست.
- Staff members were praised for their dedication and hard work.
- کارمندان به‌خاطر تعهد و تلاششان مورد تقدیر قرار گرفتند.
- newspaper staff
- کارمندان روزنامه
- the teaching staff
- کادر آموزشی
- permanent staff
- کارمندان دائم
- the hotel staff
- کارکنان هتل
نمونه‌جمله‌های بیشتر
noun countable formal
چوب‌دستی، عصا
- The old man leaned on his staff.
- پیرمرد بر عصای خود تکیه داد.
- He carved symbols into the staff he had crafted himself.
- او روی چوب‌دستی‌ای که خودش ساخته بود، نمادهایی حک کرد.
- a shepherd's staff
- چوب‌دستی شبان
noun countable formal
میله‌ی پرچم، چوب پرچم
- I twisted the flag around its staff.
- پرچم را دور چوب آن پیچیدم.
- A golden eagle was mounted at the top of the flag staff.
- عقاب طلایی‌ای در بالای میله‌ی پرچم نصب شده بود.
noun countable
انگلیسی آمریکایی موسیقی خط حامل (خطی که نت‌های موسیقی رو آن قرار می‌گیرند)
- She drew a blank staff on the whiteboard to teach the new students.
- او خط حامل خالی روی تخته کشید تا به دانش‌آموزان جدید آموزش بدهد.
- Without a staff, it's impossible to notate music accurately.
- بدون خط حامل، نت‌نویسی دقیق موسیقی غیرممکن است.
verb - transitive
با کارمند مجهز کردن، پرسنل داشتن، به کار گماشتن کارکنان، تأمین کردن نیروی انسانی
- The help desk is currently not staffed due to budget cuts.
- به‌دلیل کاهش بودجه، میز کمک‌رسانی درحال‌حاضر بدون نیرو است.
- The library is entirely staffed by volunteers from the community.
- کتابخانه، کاملاً با داوطلبان محلی مجهز شده است.
- a well - staffed hotel
- هتلی که دارای کارمندان خوب است
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد staff

  1. noun employees of organization
    Synonyms:
    workers employees personnel team force crew help assistants agents deputies operatives servants cadre faculty teachers officers work force cast shop organization
  1. noun stick, usually for walking
    Synonyms:
    walking stick cane pole rod prop stave wand club pikestaff

Collocations

  • join the staff

    به کارکنان ملحق شدن، به جمع کارکنان پیوستن

ارجاع به لغت staff

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «staff» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/staff

لغات نزدیک staff

پیشنهاد بهبود معانی