شکل جمع:
rodsعصا، چوب، ترکه، میل، میله، قدرت، برقگیر، میلهدار کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
spare the rod and spoil the child
کنار گذاشتن چوب همانا و لوس شدن بچه همان
to fear God's rod
از تنبیه خداوند هراسیدن
the rod of God
عصای خداوند
a curtain rod
میله (یا چوب) پرده
a lightning rod
(میلهی) برقگیر
leveling rod
چوب ترازیابی
an iron rod
میلهی آهنین
The concrete pillars are reinforced with steel rods.
ستونهای بتونی با میلههای پولادین تقویت شدهاند.
a piston rod
میل پیستون
(امریکا - عامیانه) قاچاقی سوار قطار باری شدن
برای خود دردسر درست کردن، خود را در مخمصه قرار دادن
با ستمگری و خشونت حکومت کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «rod» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/rod