فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Rod

rɑːd rɒd

شکل جمع:

rods

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

عصا، چوب، ترکه، میل، میله، قدرت، برق‌گیر، میله‌دار کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

spare the rod and spoil the child

کنار گذاشتن چوب همانا و لوس شدن بچه همان

to fear God's rod

از تنبیه خداوند هراسیدن

نمونه‌جمله‌های بیشتر

the rod of God

عصای خداوند

a curtain rod

میله (یا چوب) پرده

a lightning rod

(میله‌ی) برق‌گیر

leveling rod

چوب ترازیابی

an iron rod

میله‌ی آهنین

The concrete pillars are reinforced with steel rods.

ستون‌های بتونی با میله‌های پولادین تقویت شده‌اند.

a piston rod

میل پیستون

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد rod

  1. noun bar, pole
    Synonyms:
    stick pole shaft staff cane pin cylinder strip spike billet slab baton switch wand mace scepter sceptre ingot stave birch dowel rodule

Idioms

hit (or ride) the rods

(امریکا - عامیانه) قاچاقی سوار قطار باری شدن

make a rod for one's own back

برای خود دردسر درست کردن، خود را در مخمصه قرار دادن

rule with a rod of iron

با ستمگری و خشونت حکومت کردن

ارجاع به لغت rod

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «rod» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/rod

لغات نزدیک rod

پیشنهاد بهبود معانی