فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Rod

rɑːd rɒd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    rods

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable C1
    میله
  • noun countable
    عصا، چوب، ترکه، میل، میله، قدرت، برق‌گیر، میله‌دار کردن
    • - spare the rod and spoil the child
    • - کنار گذاشتن چوب همانا و لوس شدن بچه همان
    • - to fear God's rod
    • - از تنبیه خداوند هراسیدن
    • - the rod of God
    • - عصای خداوند
    • - a curtain rod
    • - میله (یا چوب) پرده
    • - a lightning rod
    • - (میله‌ی) برق‌گیر
    • - leveling rod
    • - چوب ترازیابی
    • - an iron rod
    • - میله‌ی آهنین
    • - The concrete pillars are reinforced with steel rods.
    • - ستون‌های بتونی با میله‌های پولادین تقویت شده‌اند.
    • - a piston rod
    • - میل پیستون
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد rod

  1. noun bar, pole
    Synonyms: baton, billet, birch, cane, cylinder, dowel, ingot, mace, pin, rodule, scepter, sceptre, shaft, slab, spike, staff, stave, stick, strip, switch, wand

Idioms

ارجاع به لغت rod

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «rod» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/rod

لغات نزدیک rod

پیشنهاد بهبود معانی