امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Rode

    roʊd rəʊd
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • مصدر:

      ride

    • شکل سوم:

      ridden

    • سوم‌شخص مفرد:

      rides

    • وجه وصفی حال:

      riding

    معنی

    noun adverb
    زمان گذشته ساده فعل Ride

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد rode

    1. verb sit and travel on the back of animal, usually while controlling its motions
      Synonyms:
      sat performed
    1. verb harass with persistent criticism or carping
      Synonyms:
      harassed annoyed teased pestered badgered nagged ridiculed taunted criticized tormented baited hassled hounded afflicted persecuted intimidated harried hectored needled berated reproached scolded upbraided razzed ragged heckled disparaged bullyragged roasted tantalized twitted dominated drove rallied tripped spun oppressed travelled journeyed floated drifted cruised commuted
      Antonyms:
      freed released walked
    1. verb to allow oneself to be dominated by circumstances
      Synonyms:
      floated
    1. verb copulate with
      Synonyms:
      managed directed guided handled sat mounted restrained curbed posted kidded joked joshed chaffed ribbed razzed ragged bantered
    1. verb have certain properties when driven
      Synonyms:
      drove toured journeyed motored pedaled took

    ارجاع به لغت rode

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «rode» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/rode

    لغات نزدیک rode

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دودگیر دور از جاده دور از مد نظر دور افتاده کردن دور زدن یک مانع دور سر گردانی دور لگام دوران انتقاد دوران زوال دوران کیهان دوران خدمت نظام دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون دورفتاده دورنما مانند دوره فروشی کردن دورگه شدگی دورین دوزندگی کردن دوست خواهروار دوطرفگی