فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

سفر به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • مسافرت
  • فونتیک فارسی

    safar
  • اسم
    travel, trip, tour, journey, swing, voyage, sally, hegira
    • - او سفر خود را لغو کرد.

    • - He cancelled his trip.
    • - بهترین بخش سفر ما بازدید از تخت‌جمشید بود.

    • - The highlight of our trip was the visit to Takht-Jamsheed.
    • - او به سفر عادت ندارد.

    • - She is not accustomed to traveling.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد سفر

ارجاع به لغت سفر

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «سفر» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/سفر

پیشنهاد بهبود معانی