فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

مسافرت به انگلیسی

معنی و نمونه‌جمله‌ها

سفر، سیاحت

فونتیک فارسی

mosaaferat
اسم

travel, trip, travelling, journey, flight, voyage, odyssey, swing, peregrination

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

استطاعت این مسافرت را ندارم.

This trip is not affordable for me.

کوشیدند مسافرت با قطار را جذابتر کنند.

They tried to make railway travel more attractive.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

مسافرت کم‌هزینه

an inexpensive trip

این مسافرت با قطار چهار ساعت و با ماشین پنج ساعت طول می‌کشد.

The trip takes four hours by train and five by road.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد مسافرت

  1. مترادف:
    جهانگردی سفر سیاحت سیر
    متضاد:
    حضر

ارجاع به لغت مسافرت

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «مسافرت» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/مسافرت

لغات نزدیک مسافرت

پیشنهاد بهبود معانی