travel, trip, travelling, journey, flight, voyage, odyssey, swing, peregrination
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
استطاعت این مسافرت را ندارم.
This trip is not affordable for me.
کوشیدند مسافرت با قطار را جذابتر کنند.
They tried to make railway travel more attractive.
مسافرت کمهزینه
an inexpensive trip
این مسافرت با قطار چهار ساعت و با ماشین پنج ساعت طول میکشد.
The trip takes four hours by train and five by road.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «مسافرت» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/مسافرت