Chip

tʃɪp tʃɪp
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    chipped
  • شکل سوم:

    chipped
  • سوم‌شخص مفرد:

    chips
  • وجه وصفی حال:

    chipping
  • شکل جمع:

    chips

توضیحات

در معنای اول در انگلیسی آمریکایی به‌جای chip از French fry استفاده می‌شود.

در معنای دوم در انگلیسی آمریکایی به‌جای chip از potato chip هم استفاده می‌شود.

در معنای دوم در انگلیسی بریتانیایی به‌جای chip از crisp و potato crisp استفاده می‌شود.

در معنای چهارم همچنین می‌توان از microchip به‌جای chip استفاده کرد.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A1
انگلیسی بریتانیایی غذا و آشپزی سیب‌زمینی سرخ‌کرده link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی غذا و آشپزی

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- These chips are too salty for me.
- این سیب‌زمینی‌های سرخ‌کرده برای من خیلی شور هستند.
- He always asks for extra chips with his meal.
- او همیشه با غذایش سیب‌زمینی سرخ‌کرده‌ی اضافی می‌خواهد.
- chip shop
- غذافروشی (که سیب‌زمینی سرخ‌کرده و ماهی یا مرغ سوخاری می‌فروشد)
noun countable
انگلیسی آمریکایی غذا و آشپزی چیپس (سیب‌زمینی)
- The vending machine only had salt and vinegar chips.
- دستگاه فروش خودکار فقط چیپس سرکه‌نمکی داشت.
- The kids were fighting over the last chip in the bag.
- بچه‌ها بر سر آخرین چیپس داخل پاکت دعوا می‌کردند.
- a bag of potato chips
- پاکت چیپس سیب‌زمینی
noun countable
چیپس (تکه‌های سرخ‌شده‌ی ذرت، موز و... که سرد خورده می‌شوند)
- He crunched loudly on a chip during the movie.
- او درطول فیلم با صدای بلند چیپس می‌خورد.
- She served the banana chips with yogurt for dessert.
- او چیپس موز را با ماست برای دسر سرو کرد.
noun countable
کامپیوتر چیپ، تراشه، ریزپردازنده (یک قطعه بسیار کوچک نیمه هادی، که شامل مدارها و دستگاه‌های الکترونیکی بسیار ریز است و قادر به انجام عملیات خاصی می‌باشد) link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کامپیوتر

مشاهده
- There are chips that can hold a million words.
- بعضی از تراشه‌های کامپیوتری می‌توانند بیش از یک میلیون واژه را ذخیره کنند.
- the chip has transformed the world.
- چیپ، دنیا را دگرگون کرده است.
noun countable
تکه (کوچک)، خرده، شکستگی، خراش
- There are a few wood chips on the floor from the carpenter’s work.
- چند تکه‌چوب روی زمین از کار نجار باقی مانده است.
- Be careful with the plate; it has a chip on the edge.
- مراقب بشقاب باش؛ شکستگی‌ای در لبه‌ی آن وجود دارد.
noun countable
ژتون (برای نشان دادن مقدار پول در قمار)
- We were playing with ten-dollar chips.
- ما با ژتون‌های ده دلاری بازی می‌کردیم.
- He pushed a stack of chips forward, raising the bet.
- او یک دسته ژتون را به جلو هل داد و شرط را بالا برد.
- poker chips
- ژتون پوکر
- cash in one's chips
- 1- (در قماربازی) ژتون‌های برنده‌ی خود را نقد کردن 2- (عامیانه) مردن
noun countable
ورزش ضربه‌ی چیپ (در گلف، تنیس و فوتبال)
- That chip was a risky move, but it paid off.
- آن ضربه‌ی چیپ حرکتی پرخطر بود، اما نتیجه داد.
- He attempted a chip over the defender's head.
- او سعی کرد با ضربه‌ی چیپ توپ را از بالای سر مدافع عبور دهد.
verb - intransitive verb - transitive
لب‌پریده کردن، شکستن، آسیب زدن (به بخش کوچکی از چیزی به‌صورت تصادفی)
- This crystal chips easily.
- این بلور زود پریدگی پیدا می‌کند.
- She accidentally chipped the glass while washing it.
- او به‌طور تصادفی هنگام شستن، لیوان را لب‌پریده کرد.
- He chipped a piece of the ceramic tile during renovation.
- او در حین بازسازی، به تکه‌ای از کاشی سرامیکی آسیب زد.
- My favorite mug chipped when I dropped it.
- لیوان مورد علاقه‌ام وقتی افتاد، لب‌پر شد.
verb - intransitive verb - transitive
ورزش ضربه‌ی چیپ زدن
- Knowing the goalie was close, he had to chip.
- با دانستن اینکه دروازه‌بان نزدیک است، او مجبور شد چیپ بزند.
- The golfer aimed to chip the ball onto the green.
- گلف‌باز قصد داشت توپ را روی چمن چیپ بزند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد chip

  1. noun shard, flaw
    Synonyms:
    part scrap fragment slice sliver flake scratch nick notch shaving paring dent shard wafer wedge gobbet
  1. verb knock a piece out of
    Synonyms:
    break damage cut cut off chop split crack slice nick notch fragment shape clip snip whittle shear hack slash hew flake sliver crumble gash chisel incise splinter cut away crack off whack snick hackle
  1. noun a microcircuit
    Synonyms:
    microchip integrated circuit silicon chip semiconductor microprocessor check computer on a chip micro chip microprocessor chip
  1. noun a place where a piece has chipped off
    Synonyms:
    nick scratch flaw
  1. noun a counter used in games
    Synonyms:
    poker-chip token counter marker disk piece ready to fight belligerent truculent hostile wealthy having money flush in a crisis having trouble in a difficult position
  1. noun a thin crisp slice of potato fried in deep fat
    Synonyms:
    crisp potato-chip Saratoga chip
  1. noun the act of chipping something
    Synonyms:
    chipping splintering
  1. noun (golf) a low running approach shot
    Synonyms:
    chip-shot

Phrasal verbs

  • chip in

    شرکت کردن، همکاری کردن، کمک کردن

Collocations

Idioms

  • have a chip on one's shoulder

    از زمین و زمان طلبکار بودن، عصبانی و شاکی بودن، کینه‌ی دیگران را به دل گرفتن

سوال‌های رایج chip

معنی chip به فارسی چی میشه؟

کلمه "chip" در زبان انگلیسی معانی و کاربردهای متعددی دارد که هر یک از آنها در زمینه‌های مختلف مورد استفاده قرار می‌گیرد. در زیر به بررسی معانی، توضیحات و نکات جالب درباره این واژه می‌پردازیم.

معانی کلمه "chip"

1. تکه یا برش:

- در معنای اولیه، "chip" به معنی تکه‌ای کوچک یا برشی از یک ماده است. به عنوان مثال، می‌توان از "chip" به عنوان تکه‌ای از چوب، سنگ یا هر ماده دیگر یاد کرد. این نوع استفاده معمولاً در صنایع دستی یا ساخت و ساز به کار می‌رود.

2. چیپ الکترونیکی:

- یکی از معانی رایج "chip" در دنیای فناوری اطلاعات و الکترونیک، به چیپ‌های الکترونیکی اشاره دارد. این چیپ‌ها معمولاً در دستگاه‌های الکترونیکی مانند کامپیوترها، گوشی‌های هوشمند و لوازم خانگی استفاده می‌شوند و شامل مدارهای مجتمع (IC) هستند که اطلاعات را پردازش و ذخیره می‌کنند.

3. چیپس غذایی:

- در دنیای غذا، "chip" به معنی چیپس‌های سیب‌زمینی یا سایر مواد غذایی سرخ‌کرده است. این نوع چیپس‌ها معمولاً به عنوان تنقلات مصرف می‌شوند و در انواع مختلفی از طعم‌ها و اشکال موجود هستند.

4. بازی‌های قمار:

- در بازی‌های قمار، "chip" به قطعات کوچکی اطلاق می‌شود که به عنوان پول در بازی‌های مانند پوکر یا بلک‌جک استفاده می‌شوند. این چیپ‌ها معمولاً از مواد پلاستیکی یا سرامیکی ساخته می‌شوند و ارزش‌های مختلفی دارند.

نکات جالب درباره "chip"

- تاریخچه: واژه "chip" از زبان انگلیسی باستان به معنای "تکه" یا "برش" گرفته شده است و به مرور زمان معانی مختلفی به خود گرفته است.

- چیپ‌های رایانه‌ای: چیپ‌های الکترونیکی که در رایانه‌ها و دستگاه‌های هوشمند استفاده می‌شوند، معمولاً به عنوان مغز دستگاه‌ها عمل می‌کنند. این چیپ‌ها توانایی پردازش میلیاردها عملیات در ثانیه را دارند و نقشی حیاتی در عملکرد دستگاه‌های مدرن ایفا می‌کنند.

- چیپس غذایی: چیپس‌های سیب‌زمینی در قرن نوزدهم میلادی در ایالات متحده به وجود آمدند. امروزه این تنقلات در سراسر جهان محبوب هستند و در انواع مختلفی از طعم‌ها مانند نمکی، کدو تنبل و پنیر چدار تولید می‌شوند.

- بازی‌های قمار: استفاده از چیپ‌ها در بازی‌های قمار به بازیکنان این امکان را می‌دهد که بدون حمل پول نقد در بازی شرکت کنند. این امر امنیت و راحتی بیشتری را فراهم می‌کند.

- فناوری‌های نوین: با پیشرفت فناوری، چیپ‌های الکترونیکی به سمت کوچک‌تر و کارآمدتر شدن پیش می‌روند. چیپ‌های نانو به تازگی در حال توسعه هستند و می‌توانند انقلابی در دنیای الکترونیک ایجاد کنند.

ارجاع به لغت chip

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «chip» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/chip

لغات نزدیک chip

پیشنهاد بهبود معانی