آخرین به‌روزرسانی:

Whittle

ˈwɪtl ˈwɪtl

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive adverb

چاقو، ساطور، تراشیدن، بریدن، پیوسته کم کردن، با چاقو تیز کردن و تراشیدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

to whittle a branch into a tent-peg

شاخه‌ی درخت را تراشیدن و تبدیل به میخ خیمه کردن

to whittle down expenses

هزینه‌ها را کم‌کم کاهش دادن

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Inflation has whittled away our savings.

تورم اندوخته‌های ما را کم کرده است.

The number of workers was whittled down in order to reduce costs.

به‌منظور کم‌کردن هزینه‌ها از تعداد کارگران کاسته شد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد whittle

  1. verb cut away at; reduce
    Synonyms:
    decrease diminish lessen reduce trim shape form fashion model mold carve sculpt pare shave consume eat away wear away erode hew chip undermine
    Antonyms:
    increase build

ارجاع به لغت whittle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «whittle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/whittle

لغات نزدیک whittle

پیشنهاد بهبود معانی