گذشتهی ساده:
trimmedشکل سوم:
trimmedسومشخص مفرد:
trimsوجه وصفی حال:
trimmingشکل جمع:
trimsصفت تفضیلی:
trimmerصفت عالی:
trimmestدرست کردن، آراستن، زینت دادن، پیراستن، تراشیدن، چیدن، پیراسته، مرتب، پاکیزه، تروتمیز، وضع، حالت، تودوزی و تزئینات داخلی اتومبیل
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a fur-trimmed coat
پالتو مزین به خز
to trim a Christmas tree
درخت کریسمس را آذین کردن
to trim a store window
ویترین مغازه را آراستن
to trim one's mustache
سر سبیل خود را زدن (اصلاح کردن)
Your hair is too long, have it trimmed.
موی تو خیلی بلند است، بده آن را کوتاه کنند.
to trim dead branches off a tree
شاخههای مردهی درخت را زدن
We must trim this article down to half its size.
باید این مقاله را به نصف اندازهی آن تقلیل بدهیم.
to trim the budget
بودجه را زدن
trimming the costs
کاستن هزینهها
a red scarf with black trim
شالگردن قرمز با حاشیه سیاه
in proper trim
به ترتیب شایسته
His hair needs a trim.
موی او نیاز به اصلاح دارد.
a dress with lace trim
پیراهن زنانه با حاشیهدوزی توری
trim aft
نشست پاشنه
trim forward
نشست سینه
The ship is in trim.
کشتی ترازمند است (یکوری نیست).
The ship is out of trim.
کشتی ترازمند نیست (لم داده است).
a row of trim houses
یک ردیف خانههای تر و تمیز
a trim woman of thirty-four
زن خوشریخت سیوچهارساله
The airplane is trim and ready for flight.
هواپیما بیعیب و نقص و آمادهی پرواز است.
Mitra used to be fat but she has trimmed down considerably.
میترا چاق بود ولی وزن خود را خیلی کم کرده است.
The butcher trimmed the fat off the meat.
قصاب چربی (یا پیه) گوشت را برید.
بخشهای زائد (چیزی را) بریدن، حذف کردن
سالم بودن، سرومرو گنده بودن، چست و سالم بودن، دارای وزن متناسب بودن
(کشتی) متعادل، متوازن
(کشتی) نامتعادل، نامتوازن
عقاید خود را با زمانه وفق دادن، تغییر عقیده دادن، نان به نرخ روز خوردن، رفتار خود را تعدیل کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «trim» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/trim