آیکن بنر

زبان‌ روسی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌ روسی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

Array

əˈreɪ əˈreɪ

گذشته‌ی ساده:

arrayed

شکل سوم:

arrayed

سوم‌شخص مفرد:

arrays

وجه وصفی حال:

arraying

شکل جمع:

arrays

معنی array | جمله با array

noun singular countable C1

دسته، مجموعه، ترتیب، ردیف، سری

The musician had an array of instruments on stage, including guitars, drums, and keyboards.

این نوازنده روی صحنه مجموعه‌ای از سازها از جمله گیتار، درام و کیبورد داشت.

The garden was filled with an array of colorful flowers.

باغ پر از دسته‌ای از گل‌های رنگارنگ بود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

an endless array of new responsibilities

ردیفی بی‌پایان از مسئولیت‌های جدید

verb - transitive

به صف آراستن، آرایش دادن، به صف کشیدن (نظامی)، منظم کردن، ترتیب دادن، چیدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

troops arrayed for battle

قشون آراسته برای رزم

Daggers and pistols were arrayed on the wall.

خنجرها و تپانچه‌ها روی دیوار چیده شده بود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The soldiers were all in battle array.

سربازان به آرایش جنگی درآمده بودند.

verb - transitive

پوشاندن، به تن کردن (لباس فاخر یا چشمگیر)

women arrayed in silk

زن‌های آراسته به (لباس) ابریشم

The bride was arrayed in a stunning white gown on her wedding day.

عروس در روز عروسی خود لباس سفید زیبایی به تن داشت.

verb - transitive

حقوق چیدن، ترتیب دادن (ترکیب هیئت منصفه)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی حقوق

مشاهده

The judge carefully arrayed the jury members.

قاضی بادقت اعضای هیئت‌منصفه را چید.

The defense attorney argued that the prosecution had improperly arrayed the jury.

وکیل مدافع استدلال کرد که دادستان هیئت‌منصفه را به‌درستی ترتیب نداده است.

noun countable

(نظامی) آرایش، چینش

The commander organized the soldiers into a strategic array.

او سربازان را در یک آرایش استراتژیک سازماندهی کرد.

The soldiers stood in a precise array, awaiting their orders.

سربازان در چینش دقیقی ایستاده بودند و منتظر دستورات خود بودند.

noun countable

حقوق چینش، ترتیب (هیئت منصفه)

The judge called out the names of the jurors from the array, one by one.

قاضی اسامی اعضای هیئت‌منصفه را به‌ترتیب یکی پس‌از دیگری اعلام کرد.

The defense attorney carefully studied the array of potential jurors.

وکیل مدافع به‌دقت چینش بالقوه‌ی هیئت‌منصفه‌ را بررسی کرد.

noun countable

لباس، رخت، جامه (فاخر و چشمگیر)

She carefully selected her attire for the wedding.

او بادقت لباس خود برای عروسی را انتخاب کرد.

He couldn't decide what attire to wear to the job interview.

او نمی‌توانست تصمیم بگیرد چه رختی برای مصاحبه‌ی شغلی بپوشد.

noun countable

آرایه (ساختار داده)

The scientist analyzed the array of data to identify any patterns or trends.

این دانشمند آرایه‌ای از داده‌ها را برای شناسایی الگو یا روند تجزیه‌وتحلیل کرد.

The programmer used an array to store the list of names in alphabetical order.

برنامه‌نویس از یک آرایه برای ذخیره‌ی لیست اسامی به ترتیب حروف الفبا استفاده کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد array

  1. noun fine clothes
    Synonyms:
  1. verb arrange in collection or order
  1. verb dress in fine clothes

سوال‌های رایج array

گذشته‌ی ساده array چی میشه؟

گذشته‌ی ساده array در زبان انگلیسی arrayed است.

شکل سوم array چی میشه؟

شکل سوم array در زبان انگلیسی arrayed است.

شکل جمع array چی میشه؟

شکل جمع array در زبان انگلیسی arrays است.

وجه وصفی حال array چی میشه؟

وجه وصفی حال array در زبان انگلیسی arraying است.

سوم‌شخص مفرد array چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد array در زبان انگلیسی arrays است.

ارجاع به لغت array

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «array» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/array

لغات نزدیک array

پیشنهاد بهبود معانی