Range

reɪndʒ reɪndʒ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    ranged
  • شکل سوم:

    ranged
  • سوم‌شخص مفرد:

    ranges
  • وجه وصفی حال:

    ranging
  • شکل جمع:

    ranges

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B1
طیف، محدوده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- The menu at the restaurant includes a diverse range of options.
- منوی رستوران مشتمل‌بر طیف متنوعی از گزینه‌ها است.
- The wide range of opinions on the topic made it difficult to reach a consensus.
- طیف گسترده‌ی نظرات درمورد این موضوع، رسیدن به اجماع را دشوار کرد.
noun countable
تنوع، طیف
- The range of the factory's products was astounding.
- تنوع فرآورده‌های آن کارخانه شگفت‌انگیز بود.
- The electronics store has a limited range of high-quality laptops and tablets."
- این فروشگاه لوازم الکترونیکی طیف محدودی از لپ‌تاپ‌ها و تبلت‌های باکیفیت را دارد.
noun countable B1
جغرافیا سلسله، رشته (کوه و غیره)
- The mountain range was beautiful in the morning light.
- رشته‌کوه در نور صبح زیبا بود.
- The mountain range is home to a variety of wildlife species.
- این سلسله‌کوه زیستگاه انواع گونه‌های حیات‌وحش است.
noun singular B2
محدوده، بازه
- The price range for the new phone is between $500 and $1000.
- محدوده‌ی قیمت این گوشی جدید بین ۵۰۰ تا ۱۰۰۰ دلار است.
- The age range of the students in my class is from 18 to 25 years old.
- بازه‌ی سنی دانش‌آموزان کلاس من از ۱۸ تا ۲۵ سال است.
noun singular uncountable C2
بُرد، میدان (دید و غیره)، تیررس (تفنگ)
- The city was within the range of our artillery.
- شهر در تیررس توپخانه‌ی ما بود.
- She was shot at at close range.
- از فاصله‌ی نزدیک مورد اصابت گلوله قرار گرفت.
noun singular
–مدت (در ترکیب) (برای اشاره به دوره‌ی زمانی‌ای در آینده که در آن چیزی برنامه‌ریزی‌ شده است یا انتظار می‌رود اتفاق بیفتد)
- The company's long-range plans focus on sustainable growth and innovation.
- برنامه‌های بلندمدت این شرکت بر رشد و نوآوری پایدار متمرکز است.
- Long-range weather forecasting requires advanced technology and scientific models.
- پیش‌بینی بلندمدت آب‌وهوا نیازمند فناوری و مدل‌های علمی پیشرفته است.
noun singular
بُرد (موشک و غیره)
- a rocket with a range of one thousand kilometers
- موشکی با بُرد هزار کیلومتر
- The rocket's range was limited.
- بُرد این موشک محدود بود.
noun countable
موسیقی دامنه، گستره (نت موسیقی و صدا)
- The piano's range is from A0 to C8.
- دامنه‌ی این پیانو از A۰ تا C۸ است.
- Her vocal range is truly impressive.
- گستره‌ی آوازی او به‌راستی چشمگیر است.
noun countable
(نظامی) میدان تیر، میدان مشق
- The military personnel conducted training exercises at the range.
- پرسنل نظامی تمرینات آموزشی را در میدان تیر انجام دادند.
- He visited the range to improve his shooting skills.
- او برای بهبود مهارت‌های تیراندازی خود از میدان مشق بازدید کرد.
noun countable
(نظامی) میدان پرتاب (موشک و غیره)
- Only trained personnel are allowed onto the range.
- فقط پرسنل آموزش‌دیده اجازه‌ی ورود به میدان پرتاب را دارند.
- The military base had a large range where they tested their latest weapons.
- پایگاه نظامی میدان پرتاب وسیعی داشت که در آن آخرین سلاح‌های خود را آزمایش می‌کردند.
noun countable
انگلیسی آمریکایی چراگاه، مرتع
- The herds of wild mustangs roam freely across the expansive range.
- گله‌های ماستنگ‌های وحشی آزادانه در چراگاه وسیع پرسه می‌زنند.
- They carefully monitor the condition of the range.
- آن‌ها وضعیت مرتع را به‌دقت زیرنظر دارند.
noun countable
غذا و آشپزی اجاق
- The chef prepared a delicious meal using the large range in the kitchen.
- سرآشپز با استفاده از اجاق بزرگی که در آشپزخانه وجود داشت، غذای خوشمزه‌ای را آماده کرد.
- She cleaned the range.
- اجاق را تمیز کرد.
verb - intransitive B2
امتداد داشتن (در مقدار و تعداد و غیره)
- for children ranging in age from 5 to 10
- برای کودکانی که سن آن‌ها میان 5 و 10 است
- The number of attendees at the conference ranges between 200 and 300 people.
- تعداد شرکت‌کنندگان در این کنفرانس بین ۲۰۰ تا ۳۰۰ نفر است.
verb - transitive
مرتب کردن، ردیف کردن، چیدن
- She carefully ranged the bookshelves.
- او قفسه‌های کتاب را با دقت مرتب کرد.
- The museum curator ranged the artifacts according to their historical significance.
- متصدی موزه آثار باستانی را با توجه به اهمیت تاریخی آن‌ها مرتب کرد.
- The chairs are ranged in front of the desk.
- صندلی‌ها را جلو میز چیده بودند.
verb - transitive
به صف کردن، به خط کردن (سرباز و غیره)
- The sergeant ranged the troops.
- گروهبان نیروها را به صف کرد.
- The general ranged the battalion.
- ژنرال گردان را به خط کرد.
verb - intransitive
گشت زدن، گشتن، پرسه زدن (آزادانه)
- They ranged across the mountain.
- در سراسر کوه گشت می‌زدند.
- The deer ranged through the forest, searching for food.
- گوزن‌ها در جنگل پرسه می‌زدند و به دنبال غذا می‌گشتند.
verb - intransitive
دربرگرفتن
- Her speech ranged from personal anecdotes to statistical data.
- سخنرانی او از حکایات شخصی گرفته تا داده‌های آماری را در‌برمی‌گرفت.
- The professor's lecture ranged from ancient history to modern politics.
- سخنرانی استاد از تاریخ باستان تا سیاست مدرن را دربرمی‌گرفت.
noun countable
جانورشناسی گیاه‌شناسی زیستگاه
- The desert cactus thrives in a dry and hot range.
- کاکتوس بیابانی در زیستگاه‌های خشک و گرم رشد می‌کند.
- The marine biologist studied the range of fish species along the coral reef.
- این زیست‌شناس دریایی زیستگاه گونه‌های ماهی در امتداد صخره‌های مرجانی را بررسی کرد.
noun
فیزیک محدوده، دامنه، گستره (بسامد)
- The technician carefully analyzed the range of frequencies.
- کارشناس فنی محدوده‌ی بسامدها را تجزیه‌وتحلیل کرد.
- It is important to consider the range of frequencies when analyzing results.
- در نظر گرفتن گستره‌ی بسامدها هنگام تجزیه‌وتحلیل نتایج مهم است.
noun
ریاضی بُرد (تابع)
- The range of the function y = x² is all non-negative real numbers.
- بُرد تابع y = x² همه‌ی اعداد حقیقی غیرمنفی هستند.
- The range of the function is from -5 to 10.
- بُرد این تابع از ۵- تا ۱۰ است.
verb - transitive
رده‌بندی کردن
- Range plants in genera.
- گیاهان را برحسب سرده رده‌بندی کنید.
- The scientist ranged the birds.
- دانشمند پرندگان را رده‌بندی کرد.
verb - transitive
چراندن، به مرتع بردن (دام)
- Thousands of cattle are ranged in the uplands each year.
- هر سال هزاران دام را در ارتفاعات می‌چرانند.
- The cattle were ranging on the hillside.
- گاوها در دامنه‌ی تپه می‌چریدند.
verb - intransitive
زیست‌شناسی زندگی کردن
- The red fox ranges throughout much of North America.
- روباه سرخ در بیشتر مناطق آمریکای شمالی زندگی می‌کند.
- Jaguars range throughout the dense rainforests of South America.
- جگوارها در سراسر جنگل‌های بارانی متراکم آمریکای جنوبی زندگی می‌کنند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد range

  1. noun sphere, distance, extent
    Synonyms: ambit, amplitude, area, bounds, circle, compass, confines, diapason, dimension, dimensions, domain, earshot, elbowroom, expanse, extension, extensity, field, gamut, hearing, ken, latitude, leeway, length, limits, magnitude, matter, neighborhood, orbit, order, panorama, parameters, play, province, purview, radius, reach, realm, run, run of, scope, space, span, spectrum, sphere, spread, stretch, sweep, swing, territory, tune, vicinity, width
    Antonyms: extreme
  2. noun order, series
    Synonyms: assortment, chain, class, collection, file, gamut, kind, line, lot, rank, row, selection, sequence, sort, string, tier, variety
    Antonyms: part
  3. verb order, categorize
    Synonyms: align, allineate, arrange, array, assort, bias, bracket, catalogue, categorize, class, classify, dispose, draw up, file, grade, group, incline, line, line up, pigeonhole, predispose, rank
    Antonyms: disorder, disorganize
  4. verb wander, roam
    Synonyms: circumambulate, cover, cross, cruise, drift, encompass, explore, float, follow one’s nose, gallivant, globe-trot, hit the road, hit the trail, make circuit, meander, pass over, ply, prowl, ramble, reach, reconnoiter, rove, scour, search, spread, straggle, stray, stroll, sweep, traipse, tramp, travel, traverse, trek
    Antonyms: be direct
  5. verb extend; change within limits
    Synonyms: differ, diverge from, fluctuate, go, reach, run, stretch, vary, vary between
    Antonyms: limit, restrict

Collocations

Idioms

  • within speaking range

    فاصله‌ای که می‌توان در آن صحبت کرد (و حرف یکدیگر را شنید)، در صدارس

ارجاع به لغت range

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «range» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/range

لغات نزدیک range

پیشنهاد بهبود معانی