امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Tramp

træmp træmp
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    tramps

توضیحات

همچنین می‌توان از tromp به‌ جای tramp استفاده کرد.

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - intransitive
ولگرد، آسمان‌جل، خانه‌به‌دوش، با صدا راه رفتن، پیاده‌روی کردن، با پا لگد کردن، آواره بودن، ولگردی کردن، آواره، فاحشه، آوارگی، ولگردی، صدای پا

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- to tramp on someone's foot
- روی پای کسی پا گذاشتن
- Women were tramping grapes to make wine.
- زن‌ها برای ساختن شراب انگورها را لگد می‌کردند (با پا می‌کوبیدند).
- The hunters were tramping the forest all night.
- تمام شب شکارچیان خش‌خش‌کنان در جنگل گام می‌زدند.
- he tramped in search of a tail....
- در دم طلبی قدم همی زد...
- He spent his holidays tramping in the desert.
- تعطیلات خود را به رهنوردی در صحرا گذراند.
- a tramp dog
- سگ ولگرد
- the rhythmic tramp of soldiers
- صدای پای موزون سربازان
- the tramp of the hooves of wild horses
- گرپ‌گرپ سم اسبان وحشی
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد tramp

  1. noun person who is poor, desperate
    Synonyms:
    beggar bum derelict down-and-out drifter floater hitchhiker hobo homeless person loafer outcast panhandler vagabond vagrant wanderer
  1. noun heavy walk
    Synonyms:
    cruise excursion expedition footfall footstep hike jaunt march ramble saunter slog stomp stroll tour traipse tread trek turn walking trip
    Antonyms:
    tiptoeing
  1. verb walk heavily
    Synonyms:
    crush footslog gallop hike hop march navigate plod pound ramble range roam rove slog stamp stodge stomp stroll stump thud toil tour traipse trample tread trek trip tromp trudge walk over
    Antonyms:
    tiptoe

ارجاع به لغت tramp

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «tramp» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/tramp

لغات نزدیک tramp

پیشنهاد بهبود معانی