صدای خفه و آهسته ایجاد کردن، ضربه، ضربههای متوالی، تپتپ، هفهف
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The sack of sugar fell to the ground with a thud.
کیسهی شکر تالاپی روی زمین افتاد.
She ran down the hall, her bare feet thudding on the floor.
درحالیکه پاهای برهنهاش بر کف راهرو گرمبگرمب میکرد به پایین هال دوید.
The car's windshield wipers thudded back and forth.
برفپاککنهای اتومبیل تپتپکنان پسوپیش میرفتند.
My heart started to thud and my mouth became dry.
قلبم به تاپتاپ افتاد و دهانم خشک شد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «thud» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/thud