گذشتهی ساده:
flutteredشکل سوم:
flutteredسومشخص مفرد:
fluttersوجه وصفی حال:
flutteringشکل جمع:
fluttersپرپر زدن، لرزیدن، در اهتزاز بودن، تکان خوردن، تکان دادن (به بالاوپایین یا چپوراست با حرکات سریع)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
The fat rooster fluttered its wings and rushed at the ducks.
خروس فربه پرپر زد و به مرغابیها حملهور شد.
Butterflies were fluttering over the flowers.
پروانهها برفراز گلها اینسو و آنسو میرفتند.
A flag fluttering in the wind
پرچمی که در باد تکان میخورد
سراسیمه بودن، دلشوره گرفتن، پرپر زدن دل، در آشوب بودن دل (از هیجان یا اضطراب)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He smiled at me and I felt my heart flutter for a second.
به من لبخند زد و برای لحظهای دلم پرپر زد.
My stomach fluttered with excitement before the performance.
قبلاز اجرا از شدت هیجان دلم آشوب شده بود.
The thought of the interview made her stomach flutter.
فکر مصاحبه باعث شد دلشوره بگیرد.
شوروهیجان، جنبوجوش، جوشوخروش
She felt a flutter of excitement as the curtain rose.
با بالا رفتن پرده، جوشوخروش هیجان را احساس کرد.
A flutter of activity swept through the office when the news broke.
با پخش خبر، جنبوجوشی در اداره بهوجود آمد.
انگلیسی بریتانیایی شرطبندی کوچک (معمولاً در مسابقات اسبها)
He occasionally has a flutter on the football results.
او گهگاهی شرطبندی کوچکی روی نتایج فوتبال میکند.
She enjoys having a little flutter at the races.
او از شرطبندی در مسابقات لذت میبرد.
لرزش، نوسان، تکان، حرکت بالاوپایین
The curtain moved with a light flutter as the window opened.
پرده با تکانی کم هنگام باز شدن پنجره، حرکت کرد.
The papers on the desk gave a flutter in the breeze.
کاغذهای روی میز در نسیم، حرکت کوتاهی کردند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «flutter» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/flutter