با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Lather

ˈlæðər ˈlɑːðə
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

noun verb - transitive verb - intransitive adverb
کف صابون، کف یا عرق اسب، صابون زدن، کف به دهان آوردن، هیجان

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- Before shaving, he puts lather on his face.
- قبل از ریش‌تراشی کف صابون به‌‌صورت خود می‌مالد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد lather

  1. noun bubbles
    Synonyms: cream, foam, froth, head, soap, soapsuds, spume, suds, yeast
  2. noun commotion, fuss
    Synonyms: agitation, bustle, clamor, confusion, dither, fever, flap, fluster, hassle, hoopla, hubbub, hullabaloo, state, stew, storm, sweat, tizzy, tumult, turbulence, turmoil, twitter
    Antonyms: calm, peace
  3. verb cause to bubble
    Synonyms: beat, foam, froth, scrub, soap, wash, whip
    Antonyms: flatten

Collocations

  • in a lather

    مشتاق و دلواپس (به‌ویژه به‌خاطر کمبود وقت یا شتاب)

ارجاع به لغت lather

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «lather» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/lather

لغات نزدیک lather

پیشنهاد بهبود معانی