گذشتهی ساده:
flattenedشکل سوم:
flattenedسومشخص مفرد:
flattensوجه وصفی حال:
flatteningپهن کردن، صاف کردن، بیمزه کردن، نیمنت پایین آمدن، روحیه خود را باختن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The land flattens out near the lake.
در نزدیکی دریاچه زمین تخت میشود.
We flattened the ruts with a roller.
گودیهای زمین را با غلتک هموار کردیم.
Time flattens mountains.
زمان کوهها را صاف میکند.
The storm flattened the forest.
طوفان درختان جنگل را انداخت.
She was flattened by grief.
اندوه او را از پای درآورد.
The depression flattened many small businesses.
رکود اقتصادی باعث ازبین رفتن بسیاری از بنگاههای کوچک بازرگانی شد.
1- پهن کردن یا شدن، تخت کردن یا شدن 2- (هواپیمایی) موازی با زمین پرواز کردن (level off هم میگویند)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «flatten» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/flatten