فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Flatten

ˈflætn ˈflætn

گذشته‌ی ساده:

flattened

شکل سوم:

flattened

سوم‌شخص مفرد:

flattens

وجه وصفی حال:

flattening

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive verb - intransitive adverb C2

پهن کردن، صاف کردن، بی‌مزه کردن، نیم‌نت پایین آمدن، روحیه خود را باختن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

The land flattens out near the lake.

در نزدیکی دریاچه زمین تخت می‌شود.

We flattened the ruts with a roller.

گودی‌های زمین را با غلتک هموار کردیم.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Time flattens mountains.

زمان کوه‌ها را صاف می‌کند.

The storm flattened the forest.

طوفان درختان جنگل را انداخت.

She was flattened by grief.

اندوه او را از پای درآورد.

The depression flattened many small businesses.

رکود اقتصادی باعث ازبین رفتن بسیاری از بنگاه‌های کوچک بازرگانی شد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد flatten

  1. verb level out
    Synonyms:
    smooth even out level crush compress beat down subdue lower floor lay knock down fell mow down plane roll iron out straighten flush grade spread out deflate depress plaster squash abrade trample raze prostrate debase
    Antonyms:
    raise elevate make uneven break round

Phrasal verbs

flatten out

1- پهن کردن یا شدن، تخت کردن یا شدن 2- (هواپیمایی) موازی با زمین پرواز کردن (level off هم می‌گویند)

لغات هم‌خانواده flatten

  • verb - transitive
    flatten

ارجاع به لغت flatten

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «flatten» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/flatten

لغات نزدیک flatten

پیشنهاد بهبود معانی