آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Depress

    dɪˈpres dɪˈpres

    گذشته‌ی ساده:

    depressed

    شکل سوم:

    depressed

    سوم‌شخص مفرد:

    depresses

    وجه وصفی حال:

    depressing

    معنی depress | جمله با depress

    verb - transitive

    دلتنگ کردن، دژم کردن، افسرده کردن، کم‌بها کردن، از ارزش انداختن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی پیشرفته

    مشاهده
    verb - transitive

    فرو بردن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری

    If you depress the gas pedal, the car will go faster.

    اگر روی پدال گاز فشار بیاوری، اتومبیل تندتر می‌رود.

    Depress the red button to start the motor.

    برای به‌کار انداختن موتور دکمه‌ی قرمز را فشار دهید.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    It depressed me to visit her tomb.

    رفتن به آرامگاه او مرا افسرده کرد.

    The room was depressingly dark and quiet.

    اتاق به‌طور افسرده‌کننده‌ای (به‌طور دل‌گیری) تاریک و ساکت بود.

    Rumors of war further depressed stock prices.

    شایعات جنگ بهای سهام را کاهش بیشتری داد.

    Unemployment and the lowering of incomes will depress the markets.

    بیکاری و کم شدن درآمدها بازارها را کساد خواهد کرد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد depress

    1. verb deject, make despondent; exhaust
      Synonyms:
      sadden discourage dishearten distress weaken deject trouble upset afflict oppress disturb dampen dismay lower exhaust degrade dull drain weary darken debase reduce beat sap torment ail perturb daunt enervate weigh down cast down beat down press cow abase desolate chill drag try bother mortify dispirit reduce to tears run down bug mock faze bum out devitalize scorn slow turn one off throw cold water on keep under
      Antonyms:
      encourage excite cheer comfort make happy stimulate lift
    1. verb devalue
      Synonyms:
      reduce lower lessen diminish depreciate debase impair downgrade cheapen
      Antonyms:
      increase raise
    1. verb push down
      Synonyms:
      lower press down sink flatten level let down squash dip settle droop smoosh couch demit
      Antonyms:
      raise push up uplift

    لغات هم‌خانواده depress

    • noun
      depression, depressant, depressive
    • adjective
      depressed, depressing, depressant, depressive
    • verb - transitive
      depress
    • adverb
      depressingly

    سوال‌های رایج depress

    گذشته‌ی ساده depress چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده depress در زبان انگلیسی depressed است.

    شکل سوم depress چی میشه؟

    شکل سوم depress در زبان انگلیسی depressed است.

    وجه وصفی حال depress چی میشه؟

    وجه وصفی حال depress در زبان انگلیسی depressing است.

    سوم‌شخص مفرد depress چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد depress در زبان انگلیسی depresses است.

    ارجاع به لغت depress

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «depress» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/depress

    لغات نزدیک depress

    • - depredation
    • - depredator
    • - depress
    • - depressant
    • - depressed
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    scopolamine hysteric hysterics organic thematic think twice thirster thought-provoking thoughtfulness through throw a tantrum throw in the towel hospitality huge effect hugo فانوس‌ماهی زمردماهی شش‌ماهی لای‌ماهی صحنه‌آرایی صحه صداع صدمه مصدوم ضخیم ضخامت طرز تلفظ مرغوبیت راغب
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.