با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Cow

kaʊ kaʊ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    cows

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A1
گاوماده، ماده گاو

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- a milk cow
- گاو شیرده
- to milk a cow
- گاو را دوشیدن
verb - transitive
ترساندن، تضعیف روحیه کردن
- The teacher's frown cowed the students.
- اخم آموزگار دانش‌آموزان را ترساند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد cow

  1. verb browbeat, intimidate
    Synonyms: abash, appall, awe, bludgeon, bluster, buffalo, bulldoze, bully, daunt, discomfit, disconcert, dishearten, dismay, dragoon, embarrass, enforce, faze, frighten, hector, lean on, overawe, push around, rattle, scare, showboat, strong-arm, subdue, terrorize, turn on the heat, unnerve, walk heavy
    Antonyms: encourage, hearten, inspirit

ارجاع به لغت cow

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «cow» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/cow

لغات نزدیک cow

پیشنهاد بهبود معانی