خنثی کردن، ایجاد اشکال کردن، دچار مانع کردن، ناراحت کردن، بطلان
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Completely discomfited, the robbers fled the scene.
راهزنان که کاملاً ناکام شده بودند، از صحنه فرار کردند.
She was completely discomfited by the unexpected question.
آن پرسش غیرمنتظره بهطور کامل او را پکر کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «discomfit» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/discomfit