سومشخص مفرد:
abashesوجه وصفی حال:
abashingخجالتزده کردن، شرمنده کردن، دستپاچه کردن، شرمسار کردن، خجالت دادن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The teacher's sudden question abashed the students in the class.
سؤال ناگهانی معلم دانشآموزان کلاس را دستپاچه کرد.
Shima didn't want to abash her friend by pointing out their flaws.
شیما نمیخواست با اشاره به معایب دوستش، او را خجالتزده کند.
He tried to abash Hamoon with his harsh criticism.
او سعی کرد که با انتقادهای تندش هامون را شرمنده کند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «abash» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/abash