با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Disconcert

ˌdɪskənˈsɜrːt ˌdɪskənˈsɜːt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    disconcerted
  • شکل سوم:

    disconcerted
  • سوم‌شخص مفرد:

    disconcerts
  • وجه وصفی حال:

    disconcerting

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
مشوش کردن، دستپاچه کردن، مبهوت کردن،ناهماهنگی داشتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- Her daughter's addiction disconcerted her greatly.
- اعتیاد دخترش او را بسیار ناراحت می‌کرد.
- I find the news very disconcerting.
- این خبر برایم بسیار پریشان‌کننده است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد disconcert

  1. verb shake up; confuse
    Synonyms: abash, agitate, baffle, balk, bewilder, bug, confound, demoralize, disarrange, discombobulate, discomfit, discompose, discountenance, disturb, embarrass, faze, fluster, foul up, frustrate, get to, hinder, nonplus, perplex, perturb, psych out, put off, puzzle, rattle, ruffle, take aback, throw off balance, trouble, unbalance, undo, unsettle, upset, upset apple cart, worry
    Antonyms: calm, comfort, soothe

ارجاع به لغت disconcert

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «disconcert» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/disconcert

لغات نزدیک disconcert

پیشنهاد بهبود معانی