با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Worry

ˈwɜːri ˈwʌri
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    worried
  • شکل سوم:

    worried
  • سوم‌شخص مفرد:

    worries
  • وجه وصفی حال:

    worrying

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive A2
نگران کردن، اذیت کردن، به ستوه آوردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- I am worried.
- نگرانم.
- She worried Robert until he agreed to marry her.
- آن‌قدر پاپی روبرت شد تا موافقت کرد که با او زناشویی کند.
- The dogs were worrying the bull constantly.
- سگ‌ها دائماً گاو را آزار می‌دادند.
verb - transitive
گاز گرفتن، دریدن، پاره کردن
- Wolves worried the sheep.
- گرگ‌ها گوسفند را پاره‌پاره کردند.
- A dog worrying a bone.
- سگی که به استخوانی گاز می‌زد.
verb - intransitive
نگران شدن، اذیت شدن، به ستوه آمدن، نگران بودن
- He began to worry about the future.
- دلهره‌ی او درباره‌ی آینده آغاز شد.
- Don't worry, he will come back.
- نگران نباش برخواهد گشت.
noun countable
نگرانی، اضطراب، دلواپسی
- Lack of money was her only worry.
- فقدان پول یگانه موجب دلهره‌ی او بود.
- That news ended my worries.
- آن خبر به نگرانی‌های من پایان داد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد worry

  1. noun anxiety, trouble
    Synonyms: anguish, annoyance, apprehension, bad news, care, concern, disquiet, distress, disturbance, doubt, fear, headache, heartache, irritation, misery, misgiving, nag, pain, perplexity, pest, plague, presentiment, problem, torment, torture, trial, uncertainty, uneasiness, vexation, woe, worriment
    Antonyms: calmness, reassurance
  2. verb be or make anxious, troubled
    Synonyms: afflict, aggrieve, agonize, ail, annoy, attack, bedevil, beleaguer, beset, bite one’s nails, bother, brood, bug, chafe, concern oneself, depress, despair, disquiet, distress, disturb, dun, feel uneasy, fret, gnaw at, goad, go for, harass, harry, hassle, have qualms, hector, importune, irritate, needle, oppress, persecute, perturb, pester, plague, stew, sweat out, take on, tantalize, tear, tease, test, torment, torture, trouble, try, unsettle, upset, vex, wince, writhe, wrong
    Antonyms: reassure

Idioms

  • not to worry!

    (عامیانه) جای نگرانی نیست!، بیم به دل راه ندهید!

لغات هم‌خانواده worry

ارجاع به لغت worry

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «worry» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/worry

لغات نزدیک worry

پیشنهاد بهبود معانی