آیکن بنر

لیست کامل اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Worry

    ˈwɜːri ˈwʌri

    گذشته‌ی ساده:

    worried

    شکل سوم:

    worried

    سوم‌شخص مفرد:

    worries

    وجه وصفی حال:

    worrying

    معنی worry | جمله با worry

    verb - transitive A2

    نگران کردن، اذیت کردن، به ستوه آوردن

    I am worried.

    نگرانم.

    She worried Robert until he agreed to marry her.

    آن‌قدر پاپی روبرت شد تا موافقت کرد که با او زناشویی کند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The dogs were worrying the bull constantly.

    سگ‌ها دائماً گاو را آزار می‌دادند.

    verb - transitive

    گاز گرفتن، دریدن، پاره کردن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری

    Wolves worried the sheep.

    گرگ‌ها گوسفند را پاره‌پاره کردند.

    A dog worrying a bone.

    سگی که به استخوانی گاز می‌زد.

    verb - intransitive

    نگران شدن، اذیت شدن، به ستوه آمدن، نگران بودن

    He began to worry about the future.

    دلهره‌ی او درباره‌ی آینده آغاز شد.

    Don't worry, he will come back.

    نگران نباش برخواهد گشت.

    noun countable

    نگرانی، اضطراب، دلواپسی

    Lack of money was her only worry.

    فقدان پول یگانه موجب دلهره‌ی او بود.

    That news ended my worries.

    آن خبر به نگرانی‌های من پایان داد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد worry

    1. noun anxiety, trouble
      Synonyms:
      care trouble concern fear pain annoyance irritation headache problem vexation uneasiness misery distress doubt disturbance disquiet torment plague trial uncertainty woe apprehension heartache anguish nag pest perplexity presentiment worriment
      Antonyms:
      calmness reassurance
    1. verb be or make anxious, troubled
      Synonyms:
      trouble bother annoy disturb upset vex harass pester plague irritate distress afflict torment persecute oppress harry disquiet perturb bedevil beleaguer beset try test depress goad chafe fret agonize brood stew sweat out feel uneasy have qualms ail gnaw at take on bug hassle needle dun tease tantalize go for attack aggrieve tear writhe wince bite one’s nails concern oneself hector importune unsettle despair wrong
      Antonyms:
      reassure

    Idioms

    not to worry!

    (عامیانه) جای نگرانی نیست!، بیم به دل راه ندهید!

    لغات هم‌خانواده worry

    noun
    worry, worrier
    adjective
    worried, worrying, worrisome
    verb - transitive
    worry
    adverb
    worryingly, worriedly

    سوال‌های رایج worry

    گذشته‌ی ساده worry چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده worry در زبان انگلیسی worried است.

    شکل سوم worry چی میشه؟

    شکل سوم worry در زبان انگلیسی worried است.

    وجه وصفی حال worry چی میشه؟

    وجه وصفی حال worry در زبان انگلیسی worrying است.

    سوم‌شخص مفرد worry چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد worry در زبان انگلیسی worries است.

    ارجاع به لغت worry

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «worry» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/worry

    لغات نزدیک worry

    • - worriment
    • - worrisome
    • - worry
    • - worry beads
    • - worrying
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات بدنسازی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بدنسازی به انگلیسی

    واژه سال 2025 دیکشنری ها

    واژه سال 2025 دیکشنری ها

    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    hector heinous her crockery herbal here heterograft heritage heredity sprawling bitewing herself his histrionics hockey لذت لندن لخت مات کرلینگ مصلا قوام معجزه‌آسا مغرض ملاط تهوع منصوب موهن اهانت محاوره
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن ابزار تبدیل آدرس
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.