گذشتهی ساده:
worriedشکل سوم:
worriedسومشخص مفرد:
worriesوجه وصفی حال:
worryingنگران کردن، اذیت کردن، به ستوه آوردن
I am worried.
نگرانم.
She worried Robert until he agreed to marry her.
آنقدر پاپی روبرت شد تا موافقت کرد که با او زناشویی کند.
The dogs were worrying the bull constantly.
سگها دائماً گاو را آزار میدادند.
گاز گرفتن، دریدن، پاره کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Wolves worried the sheep.
گرگها گوسفند را پارهپاره کردند.
A dog worrying a bone.
سگی که به استخوانی گاز میزد.
نگران شدن، اذیت شدن، به ستوه آمدن، نگران بودن
He began to worry about the future.
دلهرهی او دربارهی آینده آغاز شد.
Don't worry, he will come back.
نگران نباش برخواهد گشت.
نگرانی، اضطراب، دلواپسی
Lack of money was her only worry.
فقدان پول یگانه موجب دلهرهی او بود.
That news ended my worries.
آن خبر به نگرانیهای من پایان داد.
(عامیانه) جای نگرانی نیست!، بیم به دل راه ندهید!
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «worry» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/worry