امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Writhe

raɪð raɪð
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - intransitive adverb
(از شدت درد یا شرم) به‌ خود پیچیدن، پیچ و تاب خوردن، از رده شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- to writhe in pain
- از درد به خود پیچیدن
- A long snake had writhed itself around the tree.
- یک مار دراز خود را دور درخت پیچیده بود.
- Her remarks made me writher with disgust.
- گفته‌های او مرا چنان متنفر کرد که چندشم شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد writhe

  1. verb contort; toss back and forth
    Synonyms: agonize, bend, distort, jerk, recoil, squirm, struggle, suffer, thrash, thresh, twist, wiggle, wince, worm, wriggle
    Antonyms: be still

ارجاع به لغت writhe

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «writhe» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/writhe

لغات نزدیک writhe

پیشنهاد بهبود معانی