فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Writhe

raɪð raɪð

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - intransitive adverb

(از شدت درد یا شرم) به‌ خود پیچیدن، پیچ و تاب خوردن، از رده شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

to writhe in pain

از درد به خود پیچیدن

A long snake had writhed itself around the tree.

یک مار دراز خود را دور درخت پیچیده بود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Her remarks made me writher with disgust.

گفته‌های او مرا چنان متنفر کرد که چندشم شد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد writhe

  1. verb contort; toss back and forth
    Synonyms:
    twist bend distort struggle jerk recoil squirm thrash thresh wiggle worm wince agonize
    Antonyms:
    be still

ارجاع به لغت writhe

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «writhe» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/writhe

لغات نزدیک writhe

پیشنهاد بهبود معانی