گذشتهی ساده:
thrashedشکل سوم:
thrashedسومشخص مفرد:
thrashesوجه وصفی حال:
thrashingکوبیدن، از پوست درآوردن، کتک زدن، کوزل کوبی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a bird thrashing its wings
پرندهای که پر و بال میزند
The drowning man was thrashing helplessly.
مرد درحال غرق شدن با بیچارگی دستوپا میزد.
Teachers used to thrash lazy students.
در گذشته معلمها شاگردان تنبل را چوب میزدند.
Our football team got thrashed.
تیم فوتبال ما شکست جانانهای خورد.
The wounded soldier was thrashing in agony.
سرباز زخمی از درد به خود میپیچید.
(با بحث و مذاکرهی دقیق و کامل) حلوفصل کردن، به توافق رسیدن
(با دقت) بررسی کردن، حلاجی کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «thrash» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/thrash