امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Thrash

θræʃ θræʃ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    thrashed
  • شکل سوم:

    thrashed
  • سوم‌شخص مفرد:

    thrashes
  • وجه وصفی حال:

    thrashing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive verb - intransitive
کوبیدن، از پوست درآوردن، کتک زدن، کوزل کوبی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- a bird thrashing its wings
- پرنده‌ای که پر و بال می‌زند
- The drowning man was thrashing helplessly.
- مرد درحال غرق شدن با بیچارگی دست‌و‌پا می‌زد.
- Teachers used to thrash lazy students.
- در گذشته معلم‌ها شاگردان تنبل را چوب می‌زدند.
- Our football team got thrashed.
- تیم فوتبال ما شکست جانانه‌ای خورد.
- The wounded soldier was thrashing in agony.
- سرباز زخمی از درد به خود می‌پیچید.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد thrash

  1. verb flail about; beat
    Synonyms:
    batter beat up belabor belt birch buffet bury cane chasten chastise clobber crush defeat flagellate flog jerk kill lambaste lick maul murder overwhelm paste pelt pitch pound pummel punish rout rush scourge seesaw slaughter spank stir strike surge tan tan one’s hide thresh toss toss and turn trash trim trounce wallop wax whip work over writhe
    Antonyms:
    be still

Phrasal verbs

  • thrash out

    (با بحث و مذاکره‌ی دقیق و کامل) حل‌و‌فصل کردن، به توافق رسیدن

  • thrash over

    (با دقت) بررسی کردن، حلاجی کردن

ارجاع به لغت thrash

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «thrash» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/thrash

لغات نزدیک thrash

پیشنهاد بهبود معانی