گذشتهی ساده:
tannedشکل سوم:
tannedسومشخص مفرد:
tansوجه وصفی حال:
tanningشکل جمع:
tansصفت تفضیلی:
tannerصفت عالی:
tannestدباغی کردن، به رنگ قهوهای و سبزه درآوردن، با حمام آفتاب پوست بدن را قهوهای کردن، برنزه، مازوی دباغی، پوست مازو، مازویی، قهوهای مایل به زرد
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Some women expose themselves to skin cancer just to get a tan.
برخی از خانمها برای برنزه کردن پوست، خود را در معرض خطر سرطان قرار میدهند.
Hides are tanned and cut to various sizes.
پوستها را دباغی میکنند و به اندازههای مختلف میبرند.
She tans quickly.
(پوست) او زود برنزه میشود.
After a few days in the desert, our arms and faces were completely tanned.
پس از چندروزی در صحرا بازوان و صورتهایمان کاملاً برنزه شدند.
Dad would have tanned my hide if he had found out that I was in love.
اگر پدرم فهمیده بود که عاشق هستم دمار از روزگارم در آورده بود.
حسابی کتک زدن، پوست کسی را دباغی کردن (یا کندن)، دمار از روزگار کسی در آوردن، جیزال کسی را کشیدن، پدر کسی رادرآوردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «tan» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/tan