فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

Baste

beɪst beɪst
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    basted
  • شکل سوم:

    basted
  • سوم‌شخص مفرد:

    bastes
  • وجه وصفی حال:

    basting

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive adverb
چرب کردن (گوشت کباب)، نم زدن، (در گفت‌وگو) شلاق زدن، زخم زبان زدن، کوک موقتی (به لباس)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- The tailor first cuts, then bastes and finally sews on the machine.
- خیاط اول می‌برد، بعد کوک می‌زند و سپس چرخ می‌کند.
- Two of the senators gave the president a good basting.
- دو نفر از سناتورها حسابی خدمت رئیس‌جمهور رسیدند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد baste

  1. verb moisten during cooking
    Synonyms:
    season grease brush with liquid drip lard
  1. verb sew temporarily
    Synonyms:
    stitch tack fasten catch
  1. verb pummel, thrash
    Synonyms:
    beat batter wallop thrash clobber trounce whip pummel lambaste lash maul pelt scold berate club drub whomp revile

ارجاع به لغت baste

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «baste» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/baste

لغات نزدیک baste

پیشنهاد بهبود معانی