گذشتهی ساده:
bastedشکل سوم:
bastedسومشخص مفرد:
bastesوجه وصفی حال:
bastingچرب کردن (گوشت کباب)، نم زدن، (در گفتوگو) شلاق زدن، زخم زبان زدن، کوک موقتی (به لباس)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The tailor first cuts, then bastes and finally sews on the machine.
خیاط اول میبرد، بعد کوک میزند و سپس چرخ میکند.
Two of the senators gave the president a good basting.
دو نفر از سناتورها حسابی خدمت رئیسجمهور رسیدند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «baste» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/baste