گذشتهی ساده:
lashedشکل سوم:
lashedسومشخص مفرد:
lashesوجه وصفی حال:
lashingشکل جمع:
lashesشلاق، تسمه، تازیانه، ضربه، مژگان، شلاق خوردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He lashed the horse cruelly.
او با بیرحمی به اسب تازیانه زد.
They gave him a hundred lashes.
به او صد ضربه شلاق زدند.
My father never used the lash.
پدرم هرگز شلاق به کار نمیبرد.
Newspapers kept lashing him.
روزنامهها مرتب از او انتقاد میکردند.
I gave him another lash with my tongue.
یک زخم زبان دیگر به او زدم.
Julie has long lashes.
جولی مژههای بلند دارد.
The cat lashed its tail.
گربه دم خود را شلاقی تکان داد.
Waves lashed the cliffs.
موجها به صخرهها میخوردند.
He lashed the people into a frenzy of anger.
مردم را چنان برانگیخت که دیوانهوار عصبانی شدند.
The snake lashed and curled.
مار تند حرکت کرد و چمبر زد.
The author lashes out at Fascism.
نویسنده سخت بر فاشیسم میتازد.
I lashed the suitcases to the top of the bus.
با طناب چمدانها را به بام اتوبوس بستم.
از کوره دررفتن، (به کسی) توپیدن، پریدن، پرخاش کردن، قاطی کردن، عصبانی شدن
پول هدر دادن، پول حرام کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «lash» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/lash