با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Lampoon

læmˈpuːn læmˈpuːn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

noun verb - transitive
هجو، کنایه، هجو کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- He lampooned the ruling class.
- او طبقه‌ی حاکمه را مورد انتقاد و تمسخر قرار داد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد lampoon

  1. noun parody, satire
    Synonyms: burlesque, caricature, invective, pasquil, pasquinade, pastiche, ridicule, roast, send-up, skit, squib, takedown, takeoff
  2. verb ridicule, make fun of
    Synonyms: burlesque, caricature, jape, mock, parody, pasquinade, put on, rail, roast, satirize, send up, squib, take off, travesty
    Antonyms: applaud, approve, praise, support

ارجاع به لغت lampoon

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «lampoon» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/lampoon

لغات نزدیک lampoon

پیشنهاد بهبود معانی