امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Roast

roʊst rəʊst
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    roasted
  • شکل سوم:

    roasted
  • سوم‌شخص مفرد:

    roasts
  • وجه وصفی حال:

    roasting
  • شکل جمع:

    roasts

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive A2
غذا و آشپزی سرخ کردن، کباب کردن، برشته کردن، تنوری کردن link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی غذا و آشپزی

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
verb - transitive
(قهوه، بادام‌زمینی و غیره) بو دادن
- roasted almonds
- بادام بوداده
- roasted coffee beans
- دانه‌های قهوه برشته
verb - transitive
(محاوره) سوزاندن
(در آمریکا، محاوره) پنبه‌ی چیزی را زدن، حسابی انتقاد کردن از، مسخره کردن، دست انداختن
verb - intransitive
غذا و آشپزی سرخ شدن، کباب شدن، برشته شدن، تنوری شدن
adjective
غذا و آشپزی سرخ شده، بریان، کبابی، برشته، تنوری
- roasted chicken
- جوجه‌کباب
noun
غذا و آشپزی گوشت کبابی، گوشت بریان، کباب
noun
غذا و آشپزی کباب پیک‌نیک، پیک‌نیک کبابی، کباب پارتی
noun
(در آمریکا، محاوره) انتقاد حسابی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد roast

  1. verb to feel or look hot
    Synonyms:
    burn cook fry bake grill barbecue parch swelter ridicule criticize laugh at make fun jest at poke-fun banter rib guy razz lampoon lambaste blackguard torrefy broil
  1. verb to criticize harshly and devastatingly
    Synonyms:
    slam lash rip into slap scorch flay drub scourge excoriate slash scathe score blister scarify
  1. noun a piece of meat roasted or for roasting and of a size for slicing into more than one portion
    Synonyms:
    joint
  1. noun negative criticism
    Synonyms:
    knock
  1. adjective (meat) cooked by dry heat in an oven
    Synonyms:
    roasted

ارجاع به لغت roast

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «roast» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/roast

لغات نزدیک roast

پیشنهاد بهبود معانی