پوست کندن از، سخت انتقاد کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to flay an ox
پوست گاو را کندن
If my wife finds out, she'll flay me!
اگر زنم بفهمد پوستم را خواهد کند!
The people were flayed by excessive taxes.
مالیاتهای زیاد مردم را بیچاره کرده بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «flay» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/flay