سرزنش کردن، متهم کردن، ملامت کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He upbraided his son for being lazy.
پسرش را بهدلیل تنبلی ملامت کرد.
The captain upbraid his men for falling asleep.
کاپیتان افرادش را بهدلیل اینکه خوابشان برده بود سرزنش کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «upbraid» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/upbraid