گذشتهی ساده:
admonishedشکل سوم:
admonishedسومشخص مفرد:
admonishesوجه وصفی حال:
admonishingهشدار دادن، آگاه کردن، متنبه کردن
He admonished them not to be absent again.
به آنها هشدار داد که دیگر غایب نشوند.
I admonished them that any violation of my orders would cost them dearly.
به آنها گوشزد کردم که تخلف از دستوراتم برایشان گران تمام خواهد شد.
نصیحت کردن، پند دادن، وعظ کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He admonished his children to keep their promises.
او به فرزندانش اندرز داد که به قول خود وفا کنند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «admonish» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/admonish