گذشتهی ساده:
checkedشکل سوم:
checkedسومشخص مفرد:
checksوجه وصفی حال:
checkingشکل جمع:
checksچک، بررسی، چک بانک، حواله، مکی، برات
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
a bad check
چک بیمحل، چک برگشتی
to draw (write) a check
چک کشیدن (نوشتن)
to cash a check
چک را نقد کردن
His check bounced.
چک او برگشت.
سنجه، معیار، ملاک، علامتی که برای نشان دادن تصویب یا تایید و غیره به کار میرود
a check experiment
تجربهی آزمایشی
شکاف کوچک، رخنه، ترک
Cheap paint may check.
رنگ ارزان ممکن است ترک ترک بشود.
ایست، توقف (ناگهانی)، وقفه، (ناگهان)
After checking into the room, I slept for some two hours.
پس از ورود به اتاق (هتل) دو ساعتی خوابیدم.
(امانت گذاردن چمدان در انبار ایستگاه و یا کلاه و پالتو در مدخل ساختمان و غیره) قبض رسید، شمارهی رسید
(در رستوران و غیره) صورتحساب
Waiter, the check please.
گارسون، لطفاً صورتحساب را بیاورید.
(شطرنج) کیش، آچمز
طرح شطرنجی، هریک از خانه های شطرنج یا طرح شطرنجی، پارچهی شطرنجی، خانه خانه
معاینه، وارسی
I am going to check the book out of the library.
خیال دارم کتاب را از کتابخانه قرض کنم.
(نادر - در قمار بازی) ژتون
a hat check
ژتون رسید کلاه
چک کردن، بررسی کردن، وارسی کردن
Please check to see if the guests have come!
لطفاً ببین آیا مهمانها آمدهاند یا نه!
They checked all of the rooms.
آنها همهی اتاقها را وارسی کردند.
I checked the air in the tires.
باد تایرها را اندازه گرفتم.
بازداشتن، جلوگیری کردن از، ممانعت کردن، مقابله کردن
Our defensive line checked the enemy's advance.
خط پدافندی ما پیشرفت دشمن را متوقف کرد.
سرزنش کردن
رسیدگی کردن، مورد رسیدگی قرار دادن
The accounts check.
حسابها با هم میخوانند.
تطبیق کردن، نشان گذاردن
شطرنجی کردن، (مثل صفحهی شطرنج) خانه خانه کردن
(شطرنج) کیش کردن، آچمز کردن
(در هاکی) تنه زدن، حایل شدن
اطمینان حاصل کردن
(در پوکر) پاس کردن
(عامیانه) موافقم!، فهمیدم!، بسیار خوب!، چشم!
(هتل، فرودگاه، کنفرانس) نامنویسی کردن، وارد شدن
تأیید یا تصدیق کردن، صحه گذاشتن
تسویه کردن، ترک کردن، خارج شدن، چکاوت کردن
بررسی کردن
سر زدن، رفتن (جایی)
قرض گرفتن، امانت گرفتن (کتاب) (از کتابخانه)
حساب کردن (در فروشگاه) (کالاهای خریداریشده)
مردن، غزل خداحافظی را خواندن
بازسنجی کردن، (کیفیت کار یا شخصیت کسی را) بررسی کردن، وارسیدن، معاینه کردن
مهار شده، تحت کنترل، تحت مراقبت
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «check» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/check