با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Ascertain

ˌæsərˈteɪn ˌæsəˈteɪn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    ascertained
  • شکل سوم:

    ascertained
  • سوم‌شخص مفرد:

    ascertains
  • وجه وصفی حال:

    ascertaining

معنی و نمونه‌جمله

verb - transitive
معلوم کردن، ثابت کردن، معین کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- I wanted to ascertain his claim.
- می‌خواستم ادعای او را به‌طور مسلم معلوم کنم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد ascertain

  1. verb make sure
    Synonyms: catch on, check, check out, check up on, confirm, determine, dig, discover, divine, double-check, establish, eye, eyeball, find out, fix, get down cold, get down pat, get hold of, get it down, get the hang of, identify, learn, learn the ropes, look-see, make certain, make sure, peg, pick up, pick up on, read, see, settle, size, size up, tell, verify

ارجاع به لغت ascertain

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ascertain» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/ascertain

لغات نزدیک ascertain

پیشنهاد بهبود معانی