امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Verify

ˈverɪfaɪ ˈverɪfaɪ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    verified
  • شکل سوم:

    verified
  • سوم‌شخص مفرد:

    verifies
  • وجه وصفی حال:

    verifying

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive C1
تصدیق کردن، تأیید کردن، به ثبوت رساندن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- Witnesses verified his claim.
- شهود ادعای او را تأیید کردند.
- to verify the authenticity of a document
- اصالت یک سند را به ثبوت رساندن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد verify

  1. verb confirm, validate
    Synonyms: add up, attest, authenticate, bear out, certify, check, check out, check up, check up on, corroborate, debunk, demonstrate, document, double-check, establish, eye, eyeball, find out, hold up, justify, make certain, make sure, pan out, peg, prove, settle, size, size up, stand up, substantiate, support, test, try
    Antonyms: discredit, disprove, invalidate

ارجاع به لغت verify

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «verify» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/verify

لغات نزدیک verify

پیشنهاد بهبود معانی