فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Certify

ˈsɜrːt̬əfaɪ ˈsɜːtɪfaɪ

گذشته‌ی ساده:

certified

شکل سوم:

certified

سوم‌شخص مفرد:

certifies

وجه وصفی حال:

certifying

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive adverb

تصدیق کردن، صحت و سقم چیزی را معلوم کردن، شهادت کتبی دادن، مطمئن کردن، تضمین کردن، گواهی کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

I hereby certify the accuracy of the above statements.

بدین وسیله صحت مطالب فوق را گواهی می‌کنم.

His father was certified (insane) and spent the rest of his life in a mental hospital.

پدرش را دیوانه شناختند و بقیه‌ی عمرش را در بیمارستان روانی سپری کرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

two certified checks

دو چک تضمینی

to certify a teacher

برای یک معلم گواهینامه صادر کردن

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد certify

  1. verb declare as true
    Synonyms:
    state confirm verify approve attest endorse guarantee assure validate authorize sanction profess swear aver avow reassure notify show testify authenticate accredit ascertain corroborate vouch witness okay rubber-stamp commission
    Antonyms:
    deny reject contradict disavow repudiate invalidate discredit counteract

ارجاع به لغت certify

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «certify» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/certify

لغات نزدیک certify

پیشنهاد بهبود معانی