با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Certify

ˈsɜrːt̬əfaɪ ˈsɜːtɪfaɪ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    certified
  • شکل سوم:

    certified
  • سوم‌شخص مفرد:

    certifies
  • وجه وصفی حال:

    certifying

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive adverb
تصدیق کردن، صحت و سقم چیزی را معلوم کردن، شهادت کتبی دادن، مطمئن کردن، تضمین کردن، گواهی کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- I hereby certify the accuracy of the above statements.
- بدین وسیله صحت مطالب فوق را گواهی می‌کنم.
- His father was certified (insane) and spent the rest of his life in a mental hospital.
- پدرش را دیوانه شناختند و بقیه‌ی عمرش را در بیمارستان روانی سپری کرد.
- two certified checks
- دو چک تضمینی
- to certify a teacher
- برای یک معلم گواهینامه صادر کردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد certify

  1. verb declare as true
    Synonyms: accredit, approve, ascertain, assure, attest, authenticate, authorize, aver, avow, commission, confirm, corroborate, endorse, guarantee, license, notify, okay, profess, reassure, rubber-stamp, sanction, show, state, swear, testify, validate, verify, vouch, witness
    Antonyms: contradict, counteract, deny, disavow, discredit, invalidate, reject, repudiate

ارجاع به لغت certify

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «certify» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/certify

لغات نزدیک certify

پیشنهاد بهبود معانی