گذشتهی ساده:
commissionedشکل سوم:
commissionedسومشخص مفرد:
commissionsوجه وصفی حال:
commissioningشکل جمع:
commissionsهیئت (رسیدگی)، کارمزد، راهاندازی، مأموریت، نمایندگی، وکالت، اختیار، تکلیف، وظیفه، سفارش
He had received the commission to build a new bridge over the river
او مأموریت یافته بود که روی رودخانه پل بسازد
The commission for the new theatre was given to a well-known architect
سفارش تماشاخانهی جدید به معماری معروف داده شده بود
هیئت، کمیسیون، کمیته
حکم، فرمان، دست خط، امریه، اجازهی کتبی، مجوز
(رسمی) (جرم، جنایت) ارتکاب، اقدام
(بازرگانی) حقالعمل، (حق) دلالی، کارمزد، کمیسیون
(کشتی) تجهیزات، ساز و برگ
(نظامی) درجه، رتبه
مأموریت دادن، وکالت دادن، نمایندگی دادن، اختیار دادن
(کتاب، اثر هنری) سفارش دادن
درجه افسری دادن به
get one's commission
(نظامی) حکم افسری گرفتن
(کشتی) بهکار انداختن، راه انداختن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «commission» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/commission