آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Commission

    kəˈmɪʃn kəˈmɪʃn

    گذشته‌ی ساده:

    commissioned

    شکل سوم:

    commissioned

    سوم‌شخص مفرد:

    commissions

    وجه وصفی حال:

    commissioning

    شکل جمع:

    commissions

    معنی commission | جمله با commission

    noun B2

    هیئت (رسیدگی)، کارمزد، راه‌اندازی، مأموریت، نمایندگی، وکالت، اختیار، تکلیف، وظیفه، سفارش

    He had received the commission to build a new bridge over the river

    او مأموریت یافته بود که روی رودخانه پل بسازد

    The commission for the new theatre was given to a well-known architect

    سفارش تماشاخانه‌ی جدید به معماری معروف داده شده بود

    noun

    تفویض، انتصاب، تصدی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس
    noun

    هیئت، کمیسیون، کمیته

    noun

    حکم، فرمان، دست خط، امریه، اجازه‌ی کتبی، مجوز

    noun

    (رسمی) (جرم، جنایت) ارتکاب، اقدام

    noun

    (بازرگانی) حق‌العمل، (حق) دلالی، کارمزد، کمیسیون

    noun

    (کشتی) تجهیزات، ساز و برگ

    noun

    (نظامی) درجه، رتبه

    verb - transitive

    مأموریت دادن، وکالت دادن، نمایندگی دادن، اختیار دادن

    verb - transitive

    (کتاب، اثر هنری) سفارش دادن

    verb - transitive

    درجه افسری دادن به

    get one's commission

    (نظامی) حکم افسری گرفتن

    verb - transitive

    (کشتی) به‌کار انداختن، راه انداختن

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد commission

    1. noun task, duty
      Synonyms:
      work duty task obligation function employment office charge mission errand mandate trust delegation appointment authority agency permit warrant diploma certificate instruction deputation legation embassy brevet power of attorney proxy consignment
    1. noun share of a profit
      Synonyms:
      share piece cut percentage payment compensation fee salary bonus allowance stipend remuneration discount royalty taste bite chunk juice ante end piece of the action rake-off brokerage factorage indemnity vigorish pay
    1. noun group working together toward goal
      Synonyms:
      committee group delegation board representative commissioners deputation
    1. verb authorize or delegate task
      Synonyms:
      assign authorize order name appoint delegate employ enable engage entrust send command charge dispatch instruct nominate bid commit hire select empower depute deputize license induct enlist enroll invest ordain constitute consign accredit confide to bespeak contract inaugurate crown
      Antonyms:
      unauthorize retract

    سوال‌های رایج commission

    گذشته‌ی ساده commission چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده commission در زبان انگلیسی commissioned است.

    شکل سوم commission چی میشه؟

    شکل سوم commission در زبان انگلیسی commissioned است.

    شکل جمع commission چی میشه؟

    شکل جمع commission در زبان انگلیسی commissions است.

    وجه وصفی حال commission چی میشه؟

    وجه وصفی حال commission در زبان انگلیسی commissioning است.

    سوم‌شخص مفرد commission چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد commission در زبان انگلیسی commissions است.

    ارجاع به لغت commission

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «commission» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/commission

    لغات نزدیک commission

    • - commissariat
    • - commissary
    • - commission
    • - commission house
    • - commission merchant
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    garbled gastrointestinal gateway gear up gelatinous out of nowhere over the years Jul jump at jump on the bandwagon Jun juristic just then just as kinda تندیس نفت ماهی آبشش‌آبی ماهی دهان‌کاغذی ماهی گل‌خورک مزین کیقباد یاتاقان نفتالین زعفران لق لحیم میلیارد میلیاردر میلیون
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.