با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Entrust

ɪnˈtrʌst ɪnˈtrʌst
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    entrusted
  • شکل سوم:

    entrusted
  • سوم‌شخص مفرد:

    entrusts
  • وجه وصفی حال:

    entrusting

توضیحات

همچنین می‌توان از intrust به‌ جای entrust استفاده کرد.

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
سپردن، واگذارکردن، به امانت سپردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- to entrust one's lawyer with the records
- پرونده‌ها را در اختیار وکیل خود قرار دادن
- He entrusted the keys to me.
- او کلیدها را به من سپرد.
- Don't entrust your money to him!
- پولت را دست او نده!
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد entrust

  1. verb give custody, authority to
    Synonyms: allocate, allot, assign, authorize, bank, bend an ear, charge, commend, commit, confer, confide, consign, count, delegate, deliver, depend, deposit with, hand over, impose, invest, leave with, reckon, relegate, rely, trust, turn over

ارجاع به لغت entrust

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «entrust» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/entrust

لغات نزدیک entrust

پیشنهاد بهبود معانی