آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۵ آذر ۱۴۰۳

    Bank

    bæŋk bæŋk

    گذشته‌ی ساده:

    banked

    شکل سوم:

    banked

    سوم‌شخص مفرد:

    banks

    وجه وصفی حال:

    banking

    شکل جمع:

    banks

    معنی bank | جمله با bank

    noun countable A1

    بانک

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی مقدماتی

    مشاهده

    I took out a loan from the bank to buy a new car.

    برای خرید ماشین نو از بانک وام گرفتم.

    The bank is closed.

    بانک تعطیل است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    the Central Bank

    بانک مرکزی

    noun countable

    بانک، موجودی قمارخانه

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری

    The bank is all mine now.

    الان بانک مال منه.

    His bank had dwindled.

    موجودی قمارخانه‌اش کم شده بود.

    noun countable B2

    جغرافیا کرانه، ساحل (زمین بلند شیب‌دار به ویژه در کنار رودخانه)

    bank, کرانه، ساحل (زمین بلند شیب‌دار به ویژه در کنار رودخانه)

    The West Bank is a disputed territory in the Middle East.

    کرانه‌ی باختری منطقه‌ای مورد مناقشه در خاورمیانه است.

    He sat on the bank of the river.

    در ساحل رودخانه نشست.

    noun countable

    توده، انباشت (ابر و برف و غیره)

    a bank of clouds

    توده‌ای از ابر

    a snow bank

    برف‌انباشت

    noun countable

    ردیف (از چیزهای مشابه به ویژه ماشین‌آلات یا قطعات ماشین‌آلات)

    bank, ردیف (از چیزهای مشابه به ویژه ماشین‌آلات یا قطعات ماشین‌آلات)

    a bank of lights

    ردیفی از چراغ‌ها

    She picked a book from the bank of novels on the shelf.

    کتابی را از ردیف رمان‌های موجود در قفسه انتخاب کرد.

    noun countable

    پزشکی بانک، محل ذخیره

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی پزشکی

    مشاهده

    blood bank

    بانک خون

    She decided to use a sperm bank to have a baby.

    تصمیم گرفت برای بچه‌دار شدن از محل ذخیره‌ی اسپرم استفاده کند.

    verb - intransitive verb - transitive

    در بانک گذاشتن (پول)

    He banked all of his savings.

    همه‌ی پس‌اندازش را در بانک گذاشت.

    I always bank my extra cash.

    همیشه پول مازادم را در بانک می‌گذارم.

    verb - transitive informal

    برنده شدن، کسب کردن (مقدار مشخصی پول)

    He banked $500 on that poker game last night.

    او دیشب در آن بازی پوکر ۵۰۰ دلار برنده شد.

    We've banked enough profit to expand our business.

    سود کافی برای گسترش کسب‌وکارمان کسب کرده‌ایم.

    verb - intransitive

    یک‌وری شدن، کج شدن (دوران یا متمایل شدن هواپیما حول محور طولی)

    The bombers released their bombs and banked off.

    هواپیماهای بمب‌افکن بمب‌های خود را رها کردند و یک‌وری (پرواز کردند و) دور شدند.

    The plane started to bank as it approached the runway.

    هواپیما با نزدیک شدن به باند فرودگاه شروع به یک‌وری شدن کرد.

    verb - intransitive verb - transitive

    توده کردن، روی هم انباشتن، توده شدن، روی هم انباشته شدن، روی هم تلنبار کردن

    Workers banked the cut timber near.

    کارگران الوار بریده‌شده را در نزدیکی ایستگاه کامیون‌ها توده کردند.

    They banked dirt on top of the tomb.

    روی قبر (مقداری) خاک انباشته کردند.

    verb - transitive

    ورزش به تخته زدن (و سپس وارد سبد شدن توپ) (بسکتبال)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ورزش

    مشاهده

    He decided to bank the ball.

    تصمیم گرفت توپ را به تخته بزند.

    With precise timing, the player was able to bank the ball.

    با زمان‌بندی دقیق، بازیکن توانست توپ را به تخته بزند.

    verb - transitive

    ورزش به باند زدن (توپ) (در اسنوکر و بیلیارد)

    The player decided to bank the ball.

    بازیکن تصمیم گرفت توپ را به باند بزند.

    The skilled snooker player always knows when to bank the ball.

    بازیکن ماهر اسنوکر همیشه می‌داند که چه زمانی باید توپ را به باند بزند.

    noun countable

    بانک (مقداری از چیزی که برای استفاده نگهداری می‌شود)

    data bank

    بانک داده‌ها

    The local food bank serves hundreds of families each week.

    بانک غذای محلی هر هفته به صدها خانواده خدمات ارائه می‌دهد.

    noun

    شیب تند (مثلاً کنار تپه)

    The hikers struggled to climb the bank of the hill.

    کوهنوردان برای بالا رفتن از شیب تند تپه به‌سختی تلاش کردند.

    The children rolled down the grassy bank with laughter.

    بچه‌ها با خنده روی شیب تند علفزار به سمت پایین غلت خوردند.

    verb - transitive

    دیواره‌دار کردن

    The farmers banked the fields to prevent flooding during heavy rain.

    کشاورزان برای جلوگیری از سیل در هنگام باران شدید، مزارع را دیواره‌دار کردند.

    The construction workers banked the edges of the river to prevent erosion.

    کارگران ساختمانی برای جلوگیری از فرسایش، لبه‌های رودخانه را دیواره‌دار کردند.

    verb - transitive

    پوشاندن، زیر خاکستر کردن (آتش)

    When camping, always remember to bank the fire for safety.

    هنگام کمپینگ، همیشه به خاطر داشته باشید که برای ایمنی آتش را بپوشانید.

    I banked the fire to keep it burning longer.

    آتش را زیر خاکستر کردم تا بیشتر بسوزد.

    noun countable

    (روزنامه‌نگاری) زیرتیتر

    I looked up at the bank.

    به زیرتیتر نگاه کردم.

    The lower section of the headline is the bank.

    قسمت پایین تیتر زیرتیتر است.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد bank

    1. noun financial institution
      Synonyms:
      fund treasury vault depository repository safe reserve reservoir savings stock store trust company investment firm credit union exchequer coffer storehouse stockpile hoard countinghouse thrift
    1. noun ground bounding waters
      Synonyms:
      shore beach coast waterfront edge seashore seaboard seafront riverside riverfront lakeside lakeshore lakefront cliff ledge reef cay strand seabank levee streamside embankment
    1. noun row or tier of objects
      Synonyms:
      row line series sequence group rank array succession dashboard
    1. verb collect money or advantage
      Synonyms:
      save stash lay aside put by sock away deposit invest amass heap pile hoard mass squirrel lay away salt away mound hill speculate
      Antonyms:
      spend disburse
    1. verb lean or tilt
      Synonyms:
      bend incline slant slope pitch cant camber
      Antonyms:
      straighten

    Phrasal verbs

    bank up earth (etc.)

    انباشته کردن، پشته کردن خاک و غیره

    bank on

    امید داشتن، روی چیزی حساب کردن، به کسی امید بستن

    Collocations

    memory bank

    بانک حافظه

    bank account

    حساب بانکی

    job bank

    بانک اطلاعاتی مشاغل (حاوی فهرست و جزئیات مشاغل موجود که توسط یک مؤسسه‌ی کاریابی یا یک شرکت بزرگ تهیه شده و در اختیار کارجویان و مدیران منابع انسانی قرار می‌گیرد.)

    Idioms

    in the bank

    (انگلیس) مقروض

    bank on something to happen

    انتظار وقوع چیزی را داشتن

    break the bank

    (انگلیس - عامیانه - در قمار) تمام پول بانک را بردن

    سوال‌های رایج bank

    معنی bank به فارسی چی میشه؟

    واژه "bank" در زبان انگلیسی معانی و کاربردهای متنوعی دارد که بسته به زمینه، می‌تواند به شکل‌های مختلفی مورد استفاده قرار گیرد. در اینجا به بررسی معانی مختلف این واژه، توضیحات، و نکات جالب آن می‌پردازیم.

    معانی "bank"

    1. بانک (مؤسسه مالی):

    یکی از رایج‌ترین معانی "bank"، به مؤسسات مالی اشاره دارد که خدماتی مانند پذیرش سپرده‌ها، اعطای وام، و ارائه خدمات مالی مختلف را به مشتریان ارائه می‌دهند. این نوع بانک‌ها به دو دسته اصلی تقسیم می‌شوند:

    - بانک‌های تجاری: که به عموم مردم و کسب‌وکارها خدمات ارائه می‌دهند.

    - بانک‌های مرکزی: که مسئول سیاست‌های پولی و نظارت بر سیستم مالی یک کشور هستند.

    2. کناره یا ساحل:

    در زبان انگلیسی، "bank" همچنین به کناره‌ها یا سواحل رودخانه‌ها و دریاچه‌ها اشاره دارد. به عنوان مثال، "river bank" به معنای "ساحل رودخانه" است. در این کاربرد، "bank" به ناحیه‌ای اشاره دارد که آب در آن احاطه شده است.

    3. ذخیره یا انبار کردن:

    واژه "bank" در برخی زمینه‌ها به معنای ذخیره‌سازی یا انبار کردن نیز به کار می‌رود. به عنوان مثال، "blood bank" به معنای "بانک خون" است که در آن خون ذخیره و برای استفاده در مواقع ضروری نگهداری می‌شود.

    نکات جالب

    - تاریخچه واژه: واژه "bank" از کلمه ایتالیایی "banca" به معنای "میز" گرفته شده است. در قرون وسطی، تاجران برای انجام معاملات خود بر روی میزهایی نشسته و پول را مبادله می‌کردند.

    - بانکداری الکترونیک: با پیشرفت فناوری، بانک‌ها به سمت ارائه خدمات آنلاین و بانکداری الکترونیک رفته‌اند. این نوع خدمات به مشتریان این امکان را می‌دهد که به راحتی و در هر زمان و مکانی به حساب‌های خود دسترسی داشته باشند.

    - نقش بانک‌ها در اقتصاد: بانک‌ها نقش کلیدی در اقتصاد کشورهای مختلف دارند. آن‌ها با ارائه وام‌ها و تسهیلات مالی، به کسب‌وکارها کمک می‌کنند تا رشد کنند و به اشتغال‌زایی کمک می‌کنند. همچنین، بانک‌ها با جمع‌آوری سپرده‌ها، نقدینگی لازم برای سرمایه‌گذاری‌ها را فراهم می‌کنند.

    - انواع خاص بانک‌ها: علاوه بر بانک‌های تجاری و مرکزی، انواع دیگری از بانک‌ها نیز وجود دارند، از جمله بانک‌های سرمایه‌گذاری، بانک‌های توسعه، و بانک‌های بین‌المللی که هر یک نقش خاصی در سیستم مالی جهانی ایفا می‌کنند.

    گذشته‌ی ساده bank چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده bank در زبان انگلیسی banked است.

    شکل سوم bank چی میشه؟

    شکل سوم bank در زبان انگلیسی banked است.

    شکل جمع bank چی میشه؟

    شکل جمع bank در زبان انگلیسی banks است.

    وجه وصفی حال bank چی میشه؟

    وجه وصفی حال bank در زبان انگلیسی banking است.

    سوم‌شخص مفرد bank چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد bank در زبان انگلیسی banks است.

    ارجاع به لغت bank

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «bank» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bank

    لغات نزدیک bank

    • - banjo
    • - banjul
    • - bank
    • - bank acceptance
    • - bank account
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    humanistic humanities humongous hunch hydration hypothetically ideally trick turban micromanagement hepatitis orange juice lowboy evolutionist aft رغبت مذمت کردن مذاب ذوب شدن ذوب کردن قلابچه‌ماهی چرم‌ماهی گورخرماهی فیل‌ماهی اعتلا اولویت‌بندی کردن پرآب تهاتر کردن جنوب شرقی جوی
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.