با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Bank

bæŋk bæŋk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    banked
  • شکل سوم:

    banked
  • سوم شخص مفرد:

    banks
  • وجه وصفی حال:

    banking
  • شکل جمع:

    banks

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable A1
    بانک
    • - The bank is closed.
    • - بانک تعطیل است.
    • - I took out a loan from the bank to buy a new car.
    • - برای خرید ماشین نو از بانک وام گرفتم.
    • - the Central Bank
    • - بانک مرکزی
  • noun countable
    بانک، موجودی قمارخانه
    • - The bank is all mine now.
    • - الان بانک مال منه.
    • - His bank had dwindled.
    • - موجودی قمارخانه‌اش کم شده بود.
  • noun countable B2
    جغرافیا کرانه، ساحل (زمین بلند شیب‌دار به ویژه در کنار رودخانه)
    • - The West Bank is a disputed territory in the Middle East.
    • - کرانه‌ی باختری منطقه‌ای مورد مناقشه در خاورمیانه است.
    • - He sat on the bank of the river.
    • - در ساحل رودخانه نشست.
  • noun countable
    توده، انباشت (ابر و برف و غیره)
    • - a bank of clouds
    • - توده‌ای از ابر
    • - a snow bank
    • - برف‌انباشت
  • noun countable
    ردیف (از چیزهای مشابه)
    • - a bank of lights
    • - ردیفی از چراغ‌ها
    • - She picked a book from the bank of novels on the shelf.
    • - کتابی را از ردیف رمان‌های موجود در قفسه انتخاب کرد.
  • noun countable
    پزشکی بانک، محل ذخیره
    • - blood bank
    • - بانک خون
    • - She decided to use a sperm bank to have a baby.
    • - تصمیم گرفت برای بچه‌دار شدن از محل ذخیره‌ی اسپرم استفاده کند.
  • verb - intransitive verb - transitive
    در بانک گذاشتن (پول)
    • - He banked all of his savings.
    • - همه‌ی پس‌اندازش را در بانک گذاشت.
    • - I always bank my extra cash.
    • - همیشه پول مازادم را در بانک می‌گذارم.
  • verb - transitive informal
    برنده شدن، کسب کردن (مقدار مشخصی پول)
    • - He banked $500 on that poker game last night.
    • - او دیشب در آن بازی پوکر ۵۰۰ دلار برنده شد.
    • - We've banked enough profit to expand our business.
    • - سود کافی برای گسترش کسب‌وکارمان کسب کرده‌ایم.
  • verb - intransitive
    یک‌وری شدن، کج شدن (دوران یا متمایل شدن هواپیما حول محور طولی)
    • - The bombers released their bombs and banked off.
    • - هواپیماهای بمب‌افکن بمب‌های خود را رها کردند و یک‌وری (پرواز کردند و) دور شدند.
    • - The plane started to bank as it approached the runway.
    • - هواپیما با نزدیک شدن به باند فرودگاه شروع به یک‌وری شدن کرد.
  • verb - intransitive verb - transitive
    توده کردن، روی هم انباشتن، توده شدن، روی هم انباشته شدن، روی هم تلنبار کردن
    • - Workers banked the cut timber near.
    • - کارگران الوار بریده‌شده را در نزدیکی ایستگاه کامیون‌ها توده کردند.
    • - They banked dirt on top of the tomb.
    • - روی قبر (مقداری) خاک انباشته کردند.
  • verb - transitive
    ورزش به تخته زدن (و سپس وارد سبد شدن توپ) (بسکتبال)
    • - He decided to bank the ball.
    • - تصمیم گرفت توپ را به تخته بزند.
    • - With precise timing, the player was able to bank the ball.
    • - با زمان‌بندی دقیق، بازیکن توانست توپ را به تخته بزند.
  • verb - transitive
    ورزش به باند زدن (توپ) (در اسنوکر و بیلیارد)
    • - The player decided to bank the ball.
    • - بازیکن تصمیم گرفت توپ را به باند بزند.
    • - The skilled snooker player always knows when to bank the ball.
    • - بازیکن ماهر اسنوکر همیشه می‌داند که چه زمانی باید توپ را به باند بزند.
  • noun countable
    بانک (مقداری از چیزی که برای استفاده نگهداری می‌شود)
    • - data bank
    • - بانک داده‌ها
    • - The local food bank serves hundreds of families each week.
    • - بانک غذای محلی هر هفته به صدها خانواده خدمات ارائه می‌دهد.
  • noun
    شیب تند (مثلاً کنار تپه)
    • - The hikers struggled to climb the bank of the hill.
    • - کوهنوردان برای بالا رفتن از شیب تند تپه به‌سختی تلاش کردند.
    • - The children rolled down the grassy bank with laughter.
    • - بچه‌ها با خنده روی شیب تند علفزار به سمت پایین غلت خوردند.
  • verb - transitive
    دیواره‌دار کردن
    • - The farmers banked the fields to prevent flooding during heavy rain.
    • - کشاورزان برای جلوگیری از سیل در هنگام باران شدید، مزارع را دیواره‌دار کردند.
    • - The construction workers banked the edges of the river to prevent erosion.
    • - کارگران ساختمانی برای جلوگیری از فرسایش، لبه‌های رودخانه را دیواره‌دار کردند.
  • verb - transitive
    پوشاندن، زیر خاکستر کردن (آتش)
    • - When camping, always remember to bank the fire for safety.
    • - هنگام کمپینگ، همیشه به خاطر داشته باشید که برای ایمنی آتش را بپوشانید.
    • - I banked the fire to keep it burning longer.
    • - آتش را زیر خاکستر کردم تا بیشتر بسوزد.
  • noun countable
    (روزنامه‌نگاری) زیرتیتر
    • - I looked up at the bank.
    • - به زیرتیتر نگاه کردم.
    • - The lower section of the headline is the bank.
    • - قسمت پایین تیتر زیرتیتر است.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد bank

  1. noun financial institution
    Synonyms: coffer, countinghouse, credit union, depository, exchequer, fund, hoard, investment firm, repository, reserve, reservoir, safe, savings, stock, stockpile, store, storehouse, thrift, treasury, trust company, vault
  2. noun ground bounding waters
    Synonyms: beach, cay, cliff, coast, edge, embankment, lakefront, lakeshore, lakeside, ledge, levee, oceanfront, reef, riverfront, riverside, seabank, seaboard, seafront, shore, strand, streamside, waterfront
  3. noun row or tier of objects
    Synonyms: array, dashboard, group, line, rank, row, sequence, series, succession
  4. verb collect money or advantage
    Synonyms: amass, deposit, heap, hill, hoard, invest, lay aside, lay away, mass, mound, pile, put by, salt away, save, sock away, speculate, squirrel, stash
    Antonyms: disburse, spend
  5. verb lean or tilt
    Synonyms: bend, camber, cant, incline, pitch, slant, slope
    Antonyms: straighten

Phrasal verbs

  • bank up earth (etc.)

    انباشته کردن، پشته کردن خاک و غیره

  • bank on

    امید داشتن، روی چیزی حساب کردن، به کسی امید بستن

Collocations

Idioms

ارجاع به لغت bank

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bank» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bank

لغات نزدیک bank

پیشنهاد بهبود معانی